خط وخش و جای مالیدن روی ماشین.
مثال:
This car is scratched.
این ماشین [به جایی] مالیده شده.
مثال:
این ماشین [به جایی] مالیده شده.
1. زدن یا خوردن خط و خشی رو روی یک سطح.
2. خارج شدن از یک لیست یا برنامه تعیین شده.
3. گرفتن کسی یا چیزی از روی یک لیست یا فهرست مثلا"اسمت از لیست بعدین خواهیم برداشت".
4. کار کردن با یک ساز بروی آن قلم اونو نمکنه بوده یا تغییری ایجاد کرده.
منبع Ai CHATGPT 3. 50
2. خارج شدن از یک لیست یا برنامه تعیین شده.
3. گرفتن کسی یا چیزی از روی یک لیست یا فهرست مثلا"اسمت از لیست بعدین خواهیم برداشت".
4. کار کردن با یک ساز بروی آن قلم اونو نمکنه بوده یا تغییری ایجاد کرده.
منبع Ai CHATGPT 3. 50
خش دار، خش خورده، خراش دار، مخطّط
scratched paint
رنگ خش دار
رنگ خش دار
چنگ زده
خراشیدن