scramble

/ˈskræmbl̩//ˈskræmbl̩/

معنی: تقلا، کوشش، تلاش، با دست و پا بالا رفتن، املت درست کردن، بزحمت جلو رفتن، تقلا کردن
معانی دیگر: (با شتاب) خزیدن، چهاردست و پا رفتن، بالا رفتن، (برای به دست آوردن چیزی) تلاش کردن، دست و پا زدن، سر و دست شکستن، خیزیدن، (به سرعت) هواپیمای جنگی را به هوا فرستادن، خیز کردن، قاتی پاتی کردن، درآمیختن، درهم ریختن، (الکترونیک - به منظور رمزی کردن اطلاعات و غیره) درهم ساختن، (معمولا با: up) به طور بی قاعده جمع آوری کردن، به طور ناجور گردآوردن، سرهم بندی کردن، (با شتاب) جور کردن، (تخم مرغ را) به هم زدن و پختن، خاگینه کردن، (دشوار و شتاب آمیز) پیشروی، بالاروی، صعود، جنب و جوش، هجوم، توده ی درهم و برهم، مجموعه ی قاتی پاتی، تلنبار، گروه ناجور، (فوتبال امریکایی) تلاش کردن و زمینه را برای پاس دادن آماده کردن، تخم مره املت درست کردن

بررسی کلمه

فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: scrambles, scrambling, scrambled
(1) تعریف: to move hastily, esp. using both hands and feet to maintain one's balance or pull oneself along, as if on an incline or irregular ground.
مشابه: bustle, crawl, creep, hasten, hurry, run, rush, scamper, scrabble, scurry, scuttle, shin, shinny, stir

(2) تعریف: to try with great energy to reach or gain something, or to avoid failing.
مترادف: struggle
مشابه: hasten, race, reach, stretch, strive, vie

- He was scrambling to keep up with his friends in the history course.
[ترجمه sanaz] او در صدد بود تا درس ( دوره ) تاریخ را با دوستانش ادامه دهد.
|
[ترجمه مسعود] او برای در رقابت ماندن با دوستانش در درس تاریخ تقلا می کرد
|
[ترجمه امیر] او سعی داشت به دوستاش بفهمونه فاز گاییدنشو نگیرن
|
[ترجمه گوگل] او در تلاش بود تا با دوستانش در دوره تاریخ همراه شود
[ترجمه ترگمان] اون سعی داشت که با دوستاش در تاریخ تاریخ زندگی کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: of military aircraft or pilots, to take off quickly on a signal to intercept an enemy.
مشابه: sortie
فعل گذرا ( transitive verb )
(1) تعریف: to mix or throw together hastily or without any apparent order.
مترادف: confuse, garble, jumble, mix, tangle
مشابه: blend, muddle, muss, shuffle, snarl, stir, throw, tumble, whisk

(2) تعریف: to cook (eggs) in an open pan, stirring constantly to produce a uniformly cooked mixture.

(3) تعریف: to electronically distort (a radio or television signal or the like) and thus make (it) unintelligible without a special receiver.
مشابه: code, distort, encode, garble, jam, jumble
اسم ( noun )
(1) تعریف: a rapid climb or progression over irregular ground, using or as if using both the hands and feet for balance or to pull oneself along.
مترادف: scrabble

(2) تعریف: an energetic or frantic struggle to attain something, or to avoid failing.

(3) تعریف: any hasty, disorganized, or frantic proceeding.
مترادف: rush

- When the fire alarm went off there was a scramble for the exits.
[ترجمه سامان قهرمانی] اون تقلا میکرد که خارج بشه وقتی هشدار دهنده آتیش خاموش شد
|
[ترجمه محسن] وقتی آژیر هشدار آتش سوزی به صدا در آمد همه به طرف درهای خروج هجوم بردند.
|
[ترجمه گوگل] وقتی زنگ خطر آتش نشانی به صدا درآمد، تقلا برای خروجی وجود داشت
[ترجمه ترگمان] وقتی آژیر آتش خاموش شد، راه خروج خروجی وجود داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: a rapid mass takeoff of military aircraft on a signal to intercept an enemy.

جمله های نمونه

1. a scramble of huts spread over the rocky valley
تعدادی کلبه ی بی قواره دره ی سنگلاخ را اشغال کرده بود.

2. the scramble of the people to board the bus
هجوم مردم برای سوار شدن در اتوبوس

3. to scramble for a living
برای امرار معاش تلاش کردن

4. to scramble for political office
برای شغل سیاسی تلاش کردن

5. to scramble up a dinner
باشتاب شام جور کردن

6. the children's scramble up the hill took two hours
بالا رفتن دشوار بچه ها از تپه دو ساعت طول کشید.

7. They tried to scramble up the cliff.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند از صخره بالا بروند
[ترجمه ترگمان]سعی کردند از صخره بالا بروند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. There was a mad scramble for the exits.
[ترجمه گوگل]تقلای دیوانه‌وار برای خروجی‌ها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]تقلا کنان به طرف راه خروجی رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. In our code we scramble letters,so words are unrecognizable.
[ترجمه گوگل]در کد ما حروف را درهم می‌کنیم، بنابراین کلمات غیرقابل تشخیص هستند
[ترجمه ترگمان]در کد ما حروف scramble و کلمات غیرقابل شناسایی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There was a mad scramble for the best seats.
[ترجمه گوگل]تقلای دیوانه‌وار برای بهترین صندلی‌ها وجود داشت
[ترجمه ترگمان]برای بهترین صندلی ها تلاش و کوشش عجیبی برپا شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He broke his leg in his scramble down the wall.
[ترجمه Ali Fathollahi] هنگام پایین آمدن از دیوار پاس شکسته شد
|
[ترجمه گوگل]پایش را در تقلای خود از دیوار شکست
[ترجمه ترگمان]پایش را از دیوار پایین کشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. In our code we scramble letters, so words are unrecognisable.
[ترجمه گوگل]در کد ما حروف را درهم می‌کنیم، بنابراین کلمات غیرقابل تشخیص هستند
[ترجمه ترگمان]در کد ما حروف scramble، پس کلمات هم ناشناخته است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. There was an undignified scramble for the free drinks.
[ترجمه گوگل]تقلای بی شرمانه برای نوشیدنی های رایگان وجود داشت
[ترجمه ترگمان]برای نوشیدنی مجانی دست و پا چلفتی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She managed to scramble out of the vehicle as it burst into flames.
[ترجمه گوگل]او در حالی که وسیله نقلیه در حال شعله ور شدن بود، توانست از خودرو خارج شود
[ترجمه ترگمان]از ماشین بیرون رفت و در حالی که شعله های آتش زبانه می کشید، از ماشین بیرون رفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Owen managed to scramble the ball into the net.
[ترجمه گوگل]اوون موفق شد توپ را وارد دروازه کند
[ترجمه ترگمان]اوون \"تونست توپ رو وارد تور کنه\"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The latest machines scramble the messages so that the conversation cannot easily be intercepted.
[ترجمه گوگل]جدیدترین دستگاه‌ها پیام‌ها را درهم می‌زنند تا مکالمه به راحتی قابل رهگیری نباشد
[ترجمه ترگمان]آخرین دستگاه ها در حال تقلا کردن پیام ها هستند به طوری که مکالمه را نمی توان به راحتی متوقف کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Wish you can benefit from our online sentence dictionary and make progress every day!
[ترجمه گوگل]ای کاش می توانید از فرهنگ لغت جملات آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه ترگمان]ای کاش شما می توانید از فرهنگ لغت آنلاین ما بهره مند شوید و هر روز پیشرفت کنید!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تقلا (اسم)
stress, agony, strife, slog, tussle, scramble, bout, tug, effort, exertion, nisus, wrestle, strain, bustle, muss, scrabble

کوشش (اسم)
labor, scramble, tug, effort, assay, stretch, attempt, trial, try, endeavor, strain, bustle, fist, muss

تلاش (اسم)
scramble, effort, fuss, endeavor, bustle, muss, scrabble

با دست و پا بالا رفتن (فعل)
scramble, clamber

املت درست کردن (فعل)
scramble

بزحمت جلو رفتن (فعل)
scramble

تقلا کردن (فعل)
labor, heave, agonize, slog, tussle, scramble, struggle, tug, attempt, wrestle, put out, flounce, lay to

تخصصی

[] صعود با چهار دست وپا

انگلیسی به انگلیسی

• climb over rough terrain, clamber; struggle for possession; disorderly or chaotic proceeding
mix while cooking (usually about eggs); jumble, mix together confusedly; clamber, climb on all fours; struggle; bustle, hasten; collect in a disorderly fashion
if you scramble over rough or difficult ground, you move quickly over it using your hands to help you.
to scramble also means to move somewhere in a hurried, undignified way.
if there is a scramble for something, people rush to get it.
if you scramble a radio or telephone message, you interfere with the sound so that the message can only be understood by someone who has special equipment.
when fighter aeroplanes are scrambled, their pilots get them into the air quickly in order to attack enemy aeroplanes.

پیشنهاد کاربران

تخم مرغ سرخ شده و هم زده
نیمرو
تخم مرغ خاگینه ، خاگینه
Antonym : unscramble : مرتب و منظم کردن ، رفع پیچیدگی کردن ، فهمیدن
Unsrambled : مرتب - منظم ، آراسته
بهم ریخته و بدون نظم
هم زدن ، قر و قاطی کردن ، پخش و پلا کردن ، در هم برهم کردن
غیرشفاف
برخی از دوستان میرن مراجعه میکنن دیکشنری انگلیسی به فارسی دقیقا کپی پیست میکنن و میارن، خُب چه کاریه عزیزان، هدف ارائه معانی روانتر و واضحتر هست، معانی که کمتر کسی بلده
۱. {خود را} بالا کشیدن از ۲. تقلا کردن. تلاش کردن. تو سر و کله هم زدن ۳. به هم ریختن. قاطی کردن ۴. {تخم مرغ} زدن و پختن ۵. {مکالمه تلفنی و غیره} به رمز در اوردن 6. تلاش. تقلا ۷. مسابقه موتورسیلکت رانی در زمین ناهموار
...
[مشاهده متن کامل]

مثال:
Then We will surely bring them up around the hell [scrambling] on their knees.
سپس ما بی تردید آنها را اطراف جهنم {تقلا کنان} بر روی زانوهایشان خواهیم آورد.
�ثم لنحضرنهم حول جهنم جثنیا�
to scramble for a living.
برای امرار معاش و زندگی تلاش کردن.

یکی از معنی هاش، scramble an egg, نیمرو درست کردن
به هم ریخته، نامرتب، بدون ترتیب
in scrambled order
بصورت به هم ریخته
1 - تُندخیزی یا اعزام اضطراری هواپیما برای رهگیری هوایی ( عملیات هوایی )
2 - کد کردن پیام ها ( مخابرات )
Move quickly without plan
حرکت سریع بدون برنامه قبلی و بی نظم
کار آتش نشانان :سریع و با یک زنگ آتش نشانی
پرواز هواپیماهای جنگی : بسرعت و با اعلام پایگاه هوایی
صخره نوردی : سریع و فی البداهه
املت درست کردن : حرکت سریع و درهم چنگال در کاسه تخم مرغ ها
دستپاچگی
پرواز اسکرامبل اصطلاحی نظامی است که منظور از آن حالت آماده باش کامل و وضعیت قرمز در حوزه هوایی است که در این حالت افسر ناظر رادار وقتی یک هواپیما عامل تهدید کننده یا پرنده ای ناشناس عامل تهدید کننده را
...
[مشاهده متن کامل]
مشاهده کند، اسکرامبل اعلام می کند. به طور کلی این شرایط را حالت پرواز اضطراری در شرایط مشاهده تهدید هوایی از سوی دشمن قلمداد می کنند.

هشدار عملیات فوری
هشدار پرواز فوری ، هشدار برخاست فوری
1 - scramble = کوشش کردن
Scientists are scrambling to recive the
signals from UFO'S by radiotelescpoe even if some jet fighters pilots intercepted them suddenly
دانشمندان میکوشند علایمی را بوسیله رادیوتلسکوپ از بشقاب پرنده ها دریافت کنند اگر چه برخی خلبانان جت های جنگنده بطور ناگهانی انان را رهگیری کردند.
...
[مشاهده متن کامل]

2 - scramble = کد شده یا قفل شده ( مربوط به شبکه های ماهواره که قبلا رایگان بودند اما حالا کد گذاری شده اند.
This channle is currently scrambled
این شبکه اخیرا کد گذاری شده است.
alert =scramble - 3
برخاستن سریع هواپیماهای جنگنده در حالت اضطرار
Two persian tomcat scrambled to intercept few iraqi foxbat over al - faw peninsula
دو فروند جنگنده F - 14 ایرانی بسرعت به پرواز درامدند که چند میگ 25عراقی رادر شبه جزیره فاو مورد هدف قرار دهند.

mad scramble=شیر تو شیر - بل بشو
به زحمت جلو رفتن
در ورزش بیسبال به معنای دویدن و تقلاکردن ورزشکاران برای به دست آوردن توپ
1 - تلاش 2 - کوشش
مترادف : 1 - effort
2 - attempt
3 - try
آشفته، سراسیمه، هم زده، درهمبرهم ، به هم ریخته ، نتراشیده نخراشیده، ناسازگار ،
معنای دوستمون
✔️ دست و پا زدن ( کنایه از تقلا و تلاش کردن )
✔️ با در هم آمیختن موضوعات مختلف
GOP Rep. Kevin McCarthy scrambles to contain fallout from leaked tape on Trump and Jan. 6
@USATODAY. com
...
[مشاهده متن کامل]

⭐⭐⭐
✔️ درآمیختن - درهم ریختن - در هم گذاشتن و غیره
Vancouver pedestrians will soon be able to scramble in all directions across busy downtown intersection
@CBCnews. com

to move or climb quickly but with difficulty, often using your hands to help you
درهم ساز
scramble ( علوم نظامی )
واژه مصوب: تندخیزی
تعریف: برخاستن هواپیما به سریع ترین وجه ممکن با هدف رهگیری هوایی که متعاقب آن دستور مأموریت نیز ابلاغ شود
《 پارسی را پاس بِداریم 》
scramble
شایَد واژه ای ایرانی - اُروپایی باشَد :
scramble : s - cram - ble
- s = پیش وَند : سِ ، آز = به کَردار آوَردَن
cram = کَلَن دَر کَلَنجار
ble - = پَس وَند : able = دار اَز داشتَن
...
[مشاهده متن کامل]

گَرته بَرداری : آزکَلَندار
پیش نَهاد دَر هَماهَنگی با پارسیِ اِمروز : کَلَنجیدَن ، کَلَنجاریدَن ، آزکَلیدَن ، کَلَنجار رَفتَن
کاربُرد : او می کَلَنجَد ، آنان کَلَنجیدَند

املت
do you like scramble
https://www. youtube. com/watch?v=nWOwCSMlkgU
درهم ریخته . بی ترتیب
این پا و اون پا کردن، با عجله سر پا شدن
she scrambled on her feet.
خیز برداشتن ( بازار ) ، باعث خیز برداشتن ( بازار ) شدن
To use special equipment to mix messages, radio signals etc into a different form, so that they cannot be understood by other people without the correct equipment
To make ( a broadcast transmission or telephone conversation ) unintelligible unless received by an appropriate decoding device.
...
[مشاهده متن کامل]

مخلوط کردن
جابه جا کردن
( فعل ) دست و پا زدن ( کنایه از تقلا و تلاش کردن )
تخم مرغ املت، خاگینه
املت
( به سرعت ) هواپیمای جنگی را به هوا فرستادن.
[هواپیمایی]
تُند خیزی ، تُند برخاست ، برخاست تند هواپیما ، برخاست سریع هواپیما
هشدار تندخیزی هواپیما ، هشدار برخاست تند هواپیما ، هشدار برخاست سریع هواپیما
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٣٨)

بپرس