scorn

/ˈskɔːrn//skɔːn/

معنی: تحقیر، مذمت، بی اعتنایی، حقارت، تمسخر، عار، خردانگاری، خردانگاشتن، اهانت کردن، استهزاء کردن، خوار شمردن
معانی دیگر: (شدید و معمولا همراه با خشم) تحقیر، خوارداشت، خوارشماری، پست شماری، شخص یا چیز مورد تحقیر، تحقیر کردن، خوار کردن، پست شمردن، کوچک شمردن، (با خشم یا تحقیر) رد کردن، نپذیرفتن، عار داشتن

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: undisguised contempt; derision.
مترادف: contempt, derision, disdain, mockery, opprobrium
متضاد: admiration, honor, respect
مشابه: ridicule

(2) تعریف: the object of contemptuous expression or treatment.
مترادف: target

- That silly program is the scorn of all television critics.
[ترجمه غضنفر گروسی] این برنامه پست شمارترین منتقدان گیرنده ای است
|
[ترجمه آنا] آن برنامه تلویزیونی ، مورد تمسخر همه منتقدان تلویزیونی است
|
[ترجمه گوگل] آن برنامه احمقانه مورد تمسخر همه منتقدان تلویزیونی است
[ترجمه ترگمان] آن برنامه احمقانه تحقیر تمام منتقدان تلویزیون است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scorns, scorning, scorned
(1) تعریف: to think of or treat with derision or contempt.
مترادف: contemn, deride, disdain, mock
متضاد: cherish, respect, reverence, worship
مشابه: affront, belittle, despise, jeer, ostracize, ridicule, scoff at, slight, sneer at, snub

- The aristocrats scorned him because of his shabby clothes.
[ترجمه گوگل] اشراف به خاطر لباس های کهنه اش او را تحقیر کردند
[ترجمه ترگمان] اشراف به خاطر لباس های shabby او را تحقیر می کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to refuse with disdain.
مترادف: disdain, mock, spurn
مشابه: decline, disregard, flout, ignore, refuse, repudiate, scoff at, sneer at, sneeze at, snub

- She scorned all offers of financial help.
[ترجمه گوگل] او همه پیشنهادات کمک مالی را تحقیر کرد
[ترجمه ترگمان] او همه پیشنهادها مالی را نادیده می گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: scorningly (adv.), scorner (n.)
• : تعریف: to express derision or disdain; mock.
مترادف: mock
مشابه: jeer, scoff, sneer, spurn

جمله های نمونه

1. their scorn for the traitor drove him to suicide
تحقیرهای آنان خائن را به خودکشی واداشت.

2. pour scorn on something (or somebody)
مورد تحقیر قرار دادن

3. the scathing scorn of ahmad's stepmother
تحقیر خرد کننده ی نامادری احمد

4. to heap scorn on somebody
کسی را کاملا مورد تحقیر قرار دادن

5. (j. keats) to repay scorn for scorn
تحقیر را با تحقیر جبران کردن

6. the readers laughed him to scorn
خوانندگان با استهزا او را تحقیر کردند.

7. the unfair boxer became the scorn of the crowd
مشت زن بی انصاف مورد تحقیر جماعت قرار گرفت.

8. the offer for unconditional surrender was rejected with scorn
پیشنهاد تسلیم بلاشرط را با تحقیر رد کردند.

9. his appearance on stage was greeted by hoots of scorn
ظهور او بر صحنه با فریاد حاکی از تحقیر مواجه شد.

10. You've no right to scorn a poor girl.
[ترجمه گوگل]تو حق نداری یک دختر بیچاره را تحقیر کنی
[ترجمه ترگمان]تو حق نداری یک دختر بیچاره را تحقیر کنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her fellow teachers greeted her proposal with scorn .
[ترجمه گوگل]معلمان همکارش از پیشنهاد او با تمسخر استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]معلم های او پیشنهاد او را با تحقیر استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. They had nothing but scorn for his political views.
[ترجمه گوگل]آنها چیزی جز تحقیر نظرات سیاسی او نداشتند
[ترجمه ترگمان]آن ها جز تحقیر عقاید سیاسی او چیزی نداشتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has nothing but scorn for the new generation of politicians.
[ترجمه گوگل]او چیزی جز تحقیر نسل جدید سیاستمداران ندارد
[ترجمه ترگمان]او چیزی جز تحقیر برای نسل جدید سیاستمداران ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He had nothing but scorn for my ideas.
[ترجمه گوگل]او چیزی جز تحقیر ایده های من نداشت
[ترجمه ترگمان]او جز تحقیر افکار من چیزی نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Researchers greeted the proposal with scorn.
[ترجمه گوگل]محققان با تمسخر از این پیشنهاد استقبال کردند
[ترجمه ترگمان]محققین با این پیشنهاد با تحقیر استقبال کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. It is fashionable these days to pour scorn on those in public life.
[ترجمه گوگل]این روزها مد شده است که به کسانی که در زندگی عمومی هستند تحقیر کنند
[ترجمه ترگمان]این روزها مد روز است که به کسانی که در زندگی عمومی دارند تحقیر بشود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

تحقیر (اسم)
diminution, slight, contempt, disdain, belittlement, humiliation, scorn, humility, letdown, meiosis

مذمت (اسم)
blame, reproach, scorn, disapproval, blaming, disapprobation

بی اعتنایی (اسم)
slight, defiance, insouciance, incaution, scorn, inattention, incuriosity

حقارت (اسم)
demission, scorn, humility, paltriness

تمسخر (اسم)
ridicule, scoff, irony, mock, scorn, jest, derision, sneer, fleer

عار (اسم)
shame, disgrace, disdain, scorn

خردانگاری (اسم)
scorn

خردانگاشتن (فعل)
scorn

اهانت کردن (فعل)
scorn

استهزاء کردن (فعل)
flout, mock, scorn, guy, jest, jig, deride, sneer, fleer

خوار شمردن (فعل)
disdain, scorn, despise, contemn

انگلیسی به انگلیسی

• derision, ridicule, mockery; target of mockery, object of ridicule
ridicule, mock, deride; reject with contempt; treat with derision, treat with contempt
if you treat someone or something with scorn, you show contempt for them.
if you scorn someone or something, you feel or show contempt for them.
if you scorn something, you refuse to accept it because you think it is not good enough or suitable for you; a formal use.

پیشنهاد کاربران

To behave without respect toward someone
بی اعتنایی - تحقیر
عیب جویی
نکوهیدن
دیدحقارت، به دیدحقارت نگرستن
تحقیر ( کردن )
– His poetry was the object of scorn
– He had nothing but scorn for my ideas
– You've no right to scorn a poor girl
– His brother had always scorned him
سخره، تمسخر کردن، ( خوار، خفیف، خوار کردن، حقیر شمردن )
ORIGIN OF SCORN
First recorded in 1150–1200; ( noun ) Middle English scorn, scarn, from Old French escarn, from Germanic ( compare obsolete Dutch schern “mockery, trickery” ) ; ( verb ) Middle English skarnen, sc ( h ) ornen, from Old French escharnir, eschernir, ultimately from Germanic
...
[مشاهده متن کامل]

verb ( used with object )
to treat or regard with contempt or disdain:
They scorned the old beggar.
to reject, refuse, or ignore with contempt or disdain:
She scorned my help.
verb ( used without object )
to mock; jeer.
IG: 504EssentialWord

مذمت کردن
a feeling and expression of contempt or disdain for someone or something.
احساس و بیان تحقیر یا نفرت از کسی یا چیزی.
"I do not wish to become the object of scorn" "من نمی خواهم مورد تحقیر باشم"
...
[مشاهده متن کامل]

feel or express contempt or disdain for.
احساس یا بیان تحقیر یا ناسپاسی
"the minister scorned Labour's attempt to woo voters"

تحقیر، اهانت، بی احترامی، کسی را کوچک کردن
poured scorn on
به دید تحقیر نگریستن، مورد تحقیر قرار دادن، به سخره گرفتن

بپرس