پسوند ( suffix )
• : تعریف: an instrument or device for seeing or observing.
- microscope
- stethoscope
اسم ( noun )
• (1) تعریف: the breadth or range of one's view, thoughts, operation, or the like.
• مترادف: compass, reach
• مشابه: area, dimension, extent, gamut, magnitude, play, size
• مترادف: compass, reach
• مشابه: area, dimension, extent, gamut, magnitude, play, size
- The clients were impressed with the scope of our vision for their project.
[ترجمه گوگل] مشتریان از دامنه چشم انداز ما برای پروژه خود تحت تأثیر قرار گرفتند
[ترجمه ترگمان] مشتریان از دامنه دید ما برای پروژه شان تحت تاثیر قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مشتریان از دامنه دید ما برای پروژه شان تحت تاثیر قرار گرفتند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These questions are beyond the scope of this investigation.
[ترجمه علی] ابن سوالات فراتر از حوزه این تحقیقات می باشند.|
[ترجمه گوگل] این سؤالات خارج از حوصله این تحقیق است[ترجمه ترگمان] این سوالات در خارج از محدوده این تحقیقات هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- You've explored your topic very narrowly, so your paper lacks scope.
[ترجمه مج] شما موضوعتان را خیلی کوته بینانه ( سطحی ) بررسی کردید به همین دلیل مقاله شما فاقد هدف مشخص هست.|
[ترجمه گوگل] شما موضوع خود را بسیار محدود بررسی کرده اید، بنابراین مقاله شما فاقد دامنه است[ترجمه ترگمان] شما موضوع خود را به دقت بررسی کرده اید، بنابراین مقاله شما فاقد حوزه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: the chance to function freely.
• مترادف: freedom, latitude, room
• مشابه: play
• مترادف: freedom, latitude, room
• مشابه: play
- The school encourages students to give their imaginations full scope.
[ترجمه گوگل] این مدرسه دانشآموزان را تشویق میکند تا به تخیل خود دامنه کاملی بدهند
[ترجمه ترگمان] این مدرسه دانش آموزان را تشویق می کند تا imaginations را کامل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرسه دانش آموزان را تشویق می کند تا imaginations را کامل کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: a telescope, microscope, or the like.
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scopes, scoping, scoped
حالات: scopes, scoping, scoped
• : تعریف: (slang) to examine; look over (often fol. by out).
• مترادف: examine, look over, scan
• مشابه: assess, contemplate, evaluate, glance at, reconnoiter, scrutinize, study
• مترادف: examine, look over, scan
• مشابه: assess, contemplate, evaluate, glance at, reconnoiter, scrutinize, study
- A rival business just opened on the next block, so we're going up there to scope out the competition.
[ترجمه مج] به تازگی یه کسب و کار رقیب شروع بکار کرده، برای همین میریم اونجا تا رقبا رو بسنجیم|
[ترجمه گوگل] یک تجارت رقیب به تازگی در بلوک بعدی افتتاح شده است، بنابراین ما به آنجا می رویم تا از رقابت خارج شویم[ترجمه ترگمان] یک کسب وکار رقیب فقط در بلوک بعدی باز شد، بنابراین ما برای خارج کردن رقابت به آنجا می رویم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید