scolding

/ˈskoʊldɪŋ//ˈskəʊldɪŋ/

معنی: سرزنش، چوبکاری
معانی دیگر: چوبکاری، سرزنش

جمله های نمونه

1. I gave him a good scolding.
[ترجمه گوگل]من به او سرزنش خوبی کردم
[ترجمه ترگمان]من او را سرزنش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. He was humbled by her good scolding.
[ترجمه گوگل]او از سرزنش خوب او متواضع شد
[ترجمه ترگمان]او از سرزنش و سرزنش خود شرمنده شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. His mother dealt him a severe scolding.
[ترجمه گوگل]مادرش او را سرزنش شدیدی کرد
[ترجمه ترگمان]مادرش به او پرخاش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I got a scolding from my mother.
[ترجمه Learner] من توسط مادرم سرزنش شدم
|
[ترجمه گوگل]من از مادرم سرزنش کردم
[ترجمه ترگمان] مادرم رو سرزنش کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Every scolding that girl gets just seems to glance off her.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر سرزنشی که به آن دختر می شود، نگاهی به او دارد
[ترجمه ترگمان]هر کسی که اون دختر رو سرزنش می کنه به نظر می رسه بهش نگاه می کنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He caught a scolding from his father.
[ترجمه عابدی] او گرفتار سرزنشها ی پدرش شده است
|
[ترجمه گوگل]او از پدرش سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]او به پدرش فحش داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. She is always scolding.
[ترجمه گوگل]او همیشه در حال سرزنش است
[ترجمه ترگمان]او همیشه غر می زند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He gave his son a scolding for coming home so late.
[ترجمه گوگل]او پسرش را به خاطر دیر آمدن به خانه سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]به خاطر اینکه خیلی دیر به خانه می آمد، به پسرش سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. I could hear mother scolding the dog for bringing mud into the house.
[ترجمه گوگل]می‌شنیدم که مادر سگ را به خاطر آوردن گل به خانه سرزنش می‌کرد
[ترجمه ترگمان]می شنیدم که مادر سگ را به خاطر آوردن گل به خانه سرزنش می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The headmaster gave the boys a scolding.
[ترجمه گوگل]مدیر مدرسه به پسرها سرزنش کرد
[ترجمه ترگمان]مدیر مدرسه را سرزنش کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The woman is always scolding the children in our neighbourhood.
[ترجمه گوگل]زن همیشه بچه های محله ما را سرزنش می کند
[ترجمه ترگمان]زن همیشه بچه های محله ما را سرزنش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I got a scolding from my teacher.
[ترجمه گوگل]من از معلمم سرزنش شدم
[ترجمه ترگمان] از معلمم سرزنش شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Every scolding that boy just seems to glance off him and not change his behavior at all.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسد هر سرزنش آن پسر فقط به او نگاه می کند و اصلاً رفتارش را تغییر نمی دهد
[ترجمه ترگمان]همه scolding که پسر به نظر می رسد نگاهش را از او دور می کند و رفتارش را عوض نمی کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. The old woman is always scolding and chiding.
[ترجمه گوگل]پیرزن همیشه سرزنش و سرزنش می کند
[ترجمه ترگمان]پیرزن همیشه سرزنش می کند و سرزنش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Hindered by scolding women and jeering men, the soldiers lowered themselves into the cramped crawl spaces.
[ترجمه گوگل]سربازان که با سرزنش زنان و تمسخر مردان مانع شدند، خود را در فضاهای تنگ خزیدن فرود آوردند
[ترجمه ترگمان]مردان با سرزنش زنان و مردان jeering و سربازان خود را در فضاهای خالی فرو می بردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سرزنش (اسم)
snub, vituperation, blame, reproach, reproof, raillery, remonstrance, railing, rebuke, scolding, twit, condemnation, chiding, disapprobation, sarcasm, conviction, demerit, deprecation, reprimand, reprehension

چوبکاری (اسم)
scolding

انگلیسی به انگلیسی

• admonishment, reproof, reprimand; instance of using insulting or abusive language

پیشنهاد کاربران

بپرس