اسم ( noun )
• (1) تعریف: an institution where instruction is given, esp. to young people.
- She has an appointment with her daughter's teacher at the school today.
[ترجمه امیرمحمدخدابنده] من امیرمحمدخدابنده هستم|
[ترجمه گوگل] او امروز با معلم دخترش در مدرسه قرار ملاقات دارد[ترجمه ترگمان] او امروز با معلم دخترش در مدرسه قرار ملاقات دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a regular period of instruction.
- School is now in session.
[ترجمه امیرعلی تیموری] جلسه ای در مدرسه برگزار است|
[ترجمه آیدا] هم اکنون در مدرسه جلسه برگزار است|
[ترجمه گوگل] مدرسه در حال حاضر در جلسه است[ترجمه ترگمان] مدرسه در حال حاضر در جلسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: the state or experience of being a student.
- Things have changed a lot since I was in school.
[ترجمه گوگل] از زمانی که من در مدرسه بودم اوضاع خیلی تغییر کرده است
[ترجمه ترگمان] از وقتی تو مدرسه بودم اوضاع خیلی عوض شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] از وقتی تو مدرسه بودم اوضاع خیلی عوض شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Her younger son hates school and never studies.
[ترجمه نگین داعی] پسر کوچکش از مدرسه متنفر است و هرگز درس نمی خواند|
[ترجمه ااا] تهتت|
[ترجمه گوگل] پسر کوچکترش از مدرسه متنفر است و هرگز درس نمی خواند[ترجمه ترگمان] پسر کوچک ترش از مدرسه متنفر است و هرگز درس نمی خواند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (4) تعریف: the group of students who make up an academic institution.
- The school was made up of only white students in the 1950s.
[ترجمه گوگل] این مدرسه در دهه 1950 فقط از دانش آموزان سفیدپوست تشکیل شده بود
[ترجمه ترگمان] این مدرسه تنها از دانش آموزان سفیدپوست در دهه ۱۹۵۰ تشکیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این مدرسه تنها از دانش آموزان سفیدپوست در دهه ۱۹۵۰ تشکیل شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We always thought he was the brightest student in the school.
[ترجمه گوگل] ما همیشه فکر می کردیم او باهوش ترین دانش آموز مدرسه است
[ترجمه ترگمان] ما همیشه فکر می کردیم که او باهوش ترین دانش آموز مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ما همیشه فکر می کردیم که او باهوش ترین دانش آموز مدرسه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (5) تعریف: a group of people whose work is influenced by a particular system or teacher.
- The paintings of the Impressionist school are some of the most recognized paintings in the world.
[ترجمه گوگل] نقاشیهای مکتب امپرسیونیسم از شناختهشدهترین نقاشیهای جهان هستند
[ترجمه ترگمان] نقاشی های مدرسه Impressionist یکی از نقاشی های شناخته شده در دنیا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] نقاشی های مدرسه Impressionist یکی از نقاشی های شناخته شده در دنیا هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (6) تعریف: a specific division of studies within a college or university.
- She teaches in the school of economics.
[ترجمه گوگل] او در دانشکده اقتصاد تدریس می کند
[ترجمه ترگمان] او در دانشکده اقتصاد تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] او در دانشکده اقتصاد تدریس می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (7) تعریف: any place or experience that involves direct or indirect instruction.
- My childhood was a school of hard knocks.
[ترجمه گوگل] دوران کودکی من مدرسه ای بود با ضربات سخت
[ترجمه ترگمان] دوران کودکی من یک مدرسه محکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دوران کودکی من یک مدرسه محکم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: schools, schooling, schooled
حالات: schools, schooling, schooled
• : تعریف: to train or instruct.
• مشابه: instruct, lesson, teach, train
• مشابه: instruct, lesson, teach, train
اسم ( noun )
• : تعریف: a large group of the same kind of fish or sea mammals.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: schools, schooling, schooled
حالات: schools, schooling, schooled
• : تعریف: to form into a large group, as fish.