• : تعریف: (slang) a person considered to be contemptible or offensive.
جمله های نمونه
1. Her husband is such a schmuck!
[ترجمه Mojtaba] شوهرش آدم بی شرفی هست
|
[ترجمه گوگل]شوهرش انقدر بدجنسه! [ترجمه ترگمان] شوهر اون یه احمق - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. He's such a schmuck!
[ترجمه گوگل]او چنین حیله گر است! [ترجمه ترگمان]عجب احمقی است! [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. A genius, maybe, but also a schmuck.
[ترجمه گوگل]یک نابغه، شاید، اما در عین حال یک شیاد [ترجمه ترگمان]یه نابغه، شاید اما یه احمق هم هست [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. Sandra: Isn't Lisa his girlfriend? What a schmuck!
[ترجمه گوگل]ساندرا: لیزا دوست دخترش نیست؟ چه بدجنسی! [ترجمه ترگمان]لیسا دوست دخترش نیست؟ ! عجب احمقی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. MAN 2 : Ken Rosenberg . schmuck of a lawyer. MAN 2 : How's he gonna hold Vercetti's leash?
[ترجمه گوگل]مرد 2: کن روزنبرگ حقه یک وکیل مرد 2: او چگونه افسار ورچتی را نگه می دارد؟ [ترجمه ترگمان] \"کن MAN\" احمق یک وکیل اون قلاده رو از کجا نگه میداره؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. What schmuck would fly a plane into the Trade Center?
[ترجمه گوگل]چه حشرهای میتواند هواپیما را به مرکز تجارت ببرد؟ [ترجمه ترگمان]چه اتفاقی ممکن است با هواپیما به مرکز تجارت پرواز کند؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. I called in from my body shop, and Jericho made me sound like a schmuck.
[ترجمه گوگل]من از مغازه بدنسازی ام تماس گرفتم و جریکو باعث شد که صدایم را شبیه یک آدم بدجنس کنم [ترجمه ترگمان]از مغازه من به اینجا زنگ زدم و اریحا به من مثل یک احمق جلوه می داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. DHS wined and dined you in the beginning and promised you the world, and then they ultimately settled on a broom closet next to some schmuck from the FAA. And you said nil.
[ترجمه گوگل]DHS در ابتدا شما را شراب و ناهار خورد و به شما وعده ی دنیا را داد، و سپس آنها در نهایت روی یک کمد جارویی در کنار برخی از مواد زائد از FAA مستقر شدند و تو گفتی صفر [ترجمه ترگمان]به هر حال یک سور بری و شام تو را در آغاز صرف شام کرد و به تو قول دنیا داد و بعد آن ها بالاخره روی یک کمد جاروها در کنار چند احمق از سازمان هواپیمایی مستقر شدند و تو گفتی صفر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. You said you needed me to teII you when you were being a schmuck.
[ترجمه گوگل]تو گفتی که نیاز داری که بهت بگم وقتی که شیطون بودی [ترجمه ترگمان]تو گفتی بهم نیاز داری که بهت هشدار بدم وقتی که یه احمقی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Before long, she realized she had married a real schmuck.
[ترجمه گوگل]خیلی زود متوجه شد که با یک شیاد واقعی ازدواج کرده است [ترجمه ترگمان]قبل از مدت ها متوجه شد که با یک آدم احمق ازدواج کرده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
انگلیسی به انگلیسی
• (slang) jerk, annoying person (from yiddish)
پیشنهاد کاربران
پیشنهادِ واژه : ( پیش از هر چیز من دانسته واژگانِ بیگانه، چه تازی چه آلمانی، را بکار می برم تا دوستان برابرواژگانِ درخور را دریابند. ) ما در زبانِ اوستاییِ جوان واژه یِ " براز: brāz " را به چمِ " درخشیدن، برق زدن، تشعشع یافتن، متشعشع شدن، پرتو افکندن" و برابر با " glaenzen ، strahlen" در زبانِ آلمانی داشته ایم. بُن کُنونیِ آن نیز " برازَ: brāza " بوده است. ... [مشاهده متن کامل]
ما از این واژه یِ اوستایی، فعل " بَرازیدن:barāziden" را در زبانِ پارسیِ نو داریم. همچنین در زبانِ اوستاییِ جوان ما واژه یِ " برازَ : brāza " را به چمِ : 1 - " درخشنده، درخشان، برق زننده، براق، سوسو زننده" و برابر با " schimmernd ، blinkend" ( آلمانی ) 2 - " درخشندگی، تابش، نور، برقِ نور، فروغ، براقی و برابر با " Schimmer، Schein" ( آلمانی ) داریم. ما از این واژه یِ " برازَ: brāza" نیز واژه یِ " بَراز:barāz " را در زبانِ پارسیِ نو به چمِ " زیور، آرایش، آراستگی، زینت" داریم که برابر با " Schmuck " در زبانِ آلمانی می باشد؛ همچنین واژه یِ " بَرازَنده، برازندگی" ( زبانِ پارسیِ نو ) با واژگانِ بالا همبسته و همریشه هستند. . . . . . . . . . . . پیشنهادِ واژه : دو واژه یِ " glaenzen ، strahlen" بسیار در زبانِ آلمانی کاربرد دارند. ما واژه یِ " بَرازیدن: barāziden " را در پیِ دگرگونیِ آواییِ رواگمندِ " ur/ar " می توانیم به ریختِ " بُرازیدن:buraziden " نیز درآوریم. اکنون برایِ واژگانِ پُرکاربردِ آلمانی: strahlen = بُرازیدن/بَرازیدن ؛ Strahlung = بُرازِش / بَرازِش . . . . . به چمِ " پرتوافکنی، تشعشع دهی، تابش، گسیل و ساطع شدنِ اشعه ؛ Strahl = بُرازه/بَرازه . . . . . . به چمِ " اشعه، تشعشع، تابش، بارقه " . همچنین ما می توانیم واژه یِ " بُرازیدن/بَرازیدن" را به ریختِ سببی ( kausativ ) در آوریم و واژه یِ " بُرازانیدن ( =بُرازاندن ) / بَرازانیدن ( =بَرازاندن ) " را بکار بگیریم. در زبانِ آلمانی و در رشته ی فیزیک بسیار واژگانِ " Strahlung ، Strahl " کاربرد دارند. از آنجایی که واژه یِ " بَرازیدن" در زبانِ پارسیِ نو سویه ای زیباشناختی به خود گرفته است، پس بکارگیریِ واژه یِ " بُرازیدن" ، آن هم در فیزیک، هیچگونه نگرانی ای را در پی نخواهد داشت. . . . . . . . . . . پَسگشت : ستونهایِ 972 و 973 از نبیگِ " فرهنگنامه زبانِ ایرانیِ کهن " ( کریستین بارتولومه )
ک ص خ ل با توجه به کانتکست داستانی از جکی کولینز، درباره پسری که تن به ازدواج داده.
schmuck ( jerk ) . What a stupid schmuck ادم عوضی
هر ننه قمری
شیاد - بدجنس
بی سرو پا بی شرف
گاگول 😁👌
noun [ C] mainly US informal a stupid or silly person اسم، عمدتاً انگلیسی امریکایی، غیر رسمی یک فرد احمق یا اسکل