schematize


معنی: ابتکار کردن، بصورت برنامه دراوردن، طرح یا نقشهای تهیه کردن
معانی دیگر: طبق برنامه انجام دادن، بصورت برنامه درآوردن، برنامه ای کردن

جمله های نمونه

1. a diagram that schematizes the creation and consumption of wealth.
[ترجمه گوگل]نموداری که خلق و مصرف ثروت را طرحواره می کند
[ترجمه ترگمان]یک نمودار نشان می دهد که ایجاد و مصرف ثروت را تحت تاثیر قرار می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. This study aims to schematize the event structures expressed by adjectives in Chinese and thus provide the typology of event structure for this kind of word.
[ترجمه گوگل]هدف این مطالعه طرح‌بندی ساختارهای رویدادی است که توسط صفت‌ها در زبان چینی بیان می‌شوند و بنابراین گونه‌شناسی ساختار رویداد برای این نوع واژه ارائه می‌شود
[ترجمه ترگمان]هدف از این مطالعه نشان دادن ساختارهای رویداد بیان شده توسط صفات چینی و در نتیجه فراهم کردن گونه شناسی ساختار رویداد برای این نوع از کلمه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He loves everything that doesn't schematize him. He's free and he's successful.
[ترجمه گوگل]او هر چیزی را که او را طرحواره نمی کند دوست دارد او آزاد است و موفق است
[ترجمه ترگمان]او هر چیزی را که به او مربوط نیست دوست دارد او آزاد است و موفق است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Let us schematize at once what we mean.
[ترجمه گوگل]بیایید یکباره منظورمان را طرحواره کنیم
[ترجمه ترگمان]به هر حال به ما بگو که منظور ما چیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Well, I'm going to write on the board, "shield equals moon," and you can schematize it with, let's say, "A equals A'. " A'?
[ترجمه گوگل]خوب، من می خواهم روی تخته بنویسم، "سپر برابر است با ماه" و شما می توانید آن را با طرحواره ای، فرض کنید، "A برابر است با A" A'؟
[ترجمه ترگمان]خوب، من می خواهم روی صفحه بنویسم، \"سپر برابر با ماه است\"، و شما می توانید آن را با \"A برابر با A\" مقایسه کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

ابتکار کردن (فعل)
initiate, excogitate, schematize

به صورت برنامه در اوردن (فعل)
schematize

طرح یا نقشهای تهیه کردن (فعل)
schematize

انگلیسی به انگلیسی

• arrange according to a plan, organize according to a scheme; form into a schema; organize something according to a system; take on new forms (also schematise)

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : schematize / scheme
✅️ اسم ( noun ) : schema / scheme / schemer
✅️ صفت ( adjective ) : schematic / scheming
✅️ قید ( adverb ) : schematically
شاکله بخشی

بپرس