• : تعریف: someone unable to organize, concentrate on, or remember things; flighty person.
جمله های نمونه
1. I'm such a scatterbrain - I'm always leaving my umbrella behind.
[ترجمه مائده] من خیلی حواس پرتم، همیشه چترم رو جا میذارم.
|
[ترجمه گوگل]من خیلی پراکنده هستم - من همیشه چترم را پشت سر می گذارم [ترجمه ترگمان]من خیلی خسته هستم - همیشه چترم را پشت سر می گذارم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Mary is such a scatterbrain that she always forgets something.
[ترجمه مریم گلی] مری اونقدر حواس پرته که همیشه همه چیز رو فراموش می کنه
|
[ترجمه گوگل]مریم آنقدر پراکنده است که همیشه چیزی را فراموش می کند [ترجمه ترگمان]مری خیلی سبک است که همیشه چیزی را فراموش می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. If you're a scatterbrain like me, you'll probably find this harder than you think.
[ترجمه hahaha] اگه تو هم مثل من یه آدم دست و پا چلفتی هستی، این کار احتمالا واسه تو سخت تر از اون چیزی باشه که فکرشو میکنی
|
[ترجمه گوگل]اگر شما هم مثل من آدم پراکندهای هستید، احتمالاً سختتر از آن چیزی که فکر میکنید این کار را پیدا خواهید کرد [ترجمه ترگمان]اگر تو مردی مثل من، احتمالا این را سخت تر از اونی که فکر می کنی پیدا می کنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. What a scatterbrain! She forgot to plug in the coffee-maker.
[ترجمه گوگل]چه پراکنده ای! او فراموش کرده بود قهوه ساز را به برق وصل کند [ترجمه ترگمان]چه سبک مغزی! یادش رفت قهوه ساز رو خاموش کنه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Aunt Mary is such a scatterbrain that she always forgets something.
[ترجمه گوگل]خاله مریم آنقدر پراکنده است که همیشه چیزی را فراموش می کند [ترجمه ترگمان]عمه مری چنان سبک مغزی است که همیشه چیزی را فراموش می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. The scatterbrain me might just forget to tell her if I leave it till tomorrow.
[ترجمه مائده] منی که حواسم پرتم ممکنه فراموش کنم این قضیه رو بهش بگم، اگه بذارم واسه فردا.
|
[ترجمه گوگل]ممکن است فراموش کنم که اگر آن را تا فردا بگذارم به او بگویم [ترجمه ترگمان]سبک مغزی شاید فراموش کنم که به او بگویم تا فردا آن را ترک کنم یا نه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. He is a scatterbrain.
[ترجمه گوگل]او یک پراکنده است [ترجمه ترگمان] اون آدم مغزی - ه [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ادم پریشان فکر (اسم)
scatterbrain
ادم گیج و بی فکر (اسم)
scatterbrain
انگلیسی به انگلیسی
• one who does not think in a clear and orderly manner; giddy or frivolous person someone who is a scatterbrain often forgets things and seems unable to think sensibly about anything; an informal word.
پیشنهاد کاربران
scatterbrain ( n ) ( sk�t̮ərˌbreɪn ) =a person who is always losing or forgetting things and can't think in an organized way, I'm such a scatterbrain, I'm always leaving my bag behind. scatterbrained