فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: scares, scaring, scared
حالات: scares, scaring, scared
• : تعریف: to frighten or startle (someone).
• مترادف: frighten, spook, startle
• متضاد: calm
• مشابه: alarm, appall, chill, disquiet, disturb, panic, surprise, terrify
• مترادف: frighten, spook, startle
• متضاد: calm
• مشابه: alarm, appall, chill, disquiet, disturb, panic, surprise, terrify
- Don't say horrible things like that; you'll scare the children.
[ترجمه A mman] چیز های وحشت ناک مثل این نزن بچهارو بچهارو میترسونی|
[ترجمه شان] این چیز ( حرف ) های وحشتناک را نگو، بچه ها را می ترسانی.|
[ترجمه گوگل] چنین چیزهای وحشتناکی نگویید شما بچه ها را می ترسانید[ترجمه ترگمان] این حرف وحشتناک را نزن، بچه ها را میترسونی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The noise from that firecracker scared me.
[ترجمه گوگل] صدای آن فشفشه مرا ترساند
[ترجمه ترگمان] صدایی که از صدای ترقه در می امد مرا می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] صدایی که از صدای ترقه در می امد مرا می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It scares me that he might not recover from this illness.
[ترجمه صابر] این مرا میترساند که ممکنه از این بیماری بهبود پیدانکند|
[ترجمه گوگل] من را می ترساند که او ممکن است از این بیماری بهبود نیابد[ترجمه ترگمان] این منو می ترسونه که ممکنه از این بیماری دست پیدا نکنه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- It scares him when he thinks about his future.
[ترجمه گوگل] وقتی به آینده اش فکر می کند او را می ترساند
[ترجمه ترگمان] هر وقت درباره آینده اش فکر می کند او را می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] هر وقت درباره آینده اش فکر می کند او را می ترساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to become filled with fear.
• مترادف: spook
• مشابه: start, startle
• مترادف: spook
• مشابه: start, startle
- The injured puppy scared easily.
[ترجمه گوگل] توله سگ زخمی به راحتی ترسید
[ترجمه ترگمان] توله سگ آسیب دیده به راحتی ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] توله سگ آسیب دیده به راحتی ترسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
• (1) تعریف: a sensation of fear, esp. fear which is later shown to be unwarranted.
• مترادف: alarm, fear, fright
• مترادف: alarm, fear, fright
- Her sudden strange behavior gave us a scare, but she was only joking around.
[ترجمه Mman] رفتار ناگهنیه عجیبش مارو ترسوند والی اون فقط داشت شوخی میکرد|
[ترجمه گوگل] رفتار عجیب و ناگهانی او باعث ترس ما شد، اما او فقط در حال شوخی بود[ترجمه ترگمان] رفتار عجیب و غریب او ما را به وحشت انداخت، اما او فقط داشت شوخی می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a period or state of feeling threatened by something.
• مترادف: panic
• مترادف: panic
- She had a cancer scare, but the tests showed only a benign tumor.
[ترجمه گوگل] او ترس از سرطان داشت، اما آزمایشات فقط یک تومور خوش خیم را نشان داد
[ترجمه ترگمان] اون یه ترس سرطان داشت ولی آزمایش فقط یه تومور خوش خیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون یه ترس سرطان داشت ولی آزمایش فقط یه تومور خوش خیم بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Many parents refused to send their children to school even after the bomb scare had ended.
[ترجمه Elahe] بسیاری از والدین حتی پس از اینکه ترساندن بمب به پایان رسید، حاضر به فرستادن فرزندان خود به مدرسه نشدند|
[ترجمه گوگل] بسیاری از والدین حتی پس از پایان ترس از بمب از فرستادن فرزندان خود به مدرسه خودداری کردند[ترجمه ترگمان] بسیاری از والدین از فرستادن فرزندانشان به مدرسه حتی پس از اتمام این بمب خودداری کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید