اسم ( noun )
• (1) تعریف: the taste or smell of something, or a particular taste or smell.
• مترادف: flavor, odor
• مشابه: relish, smell, tang
• مترادف: flavor, odor
• مشابه: relish, smell, tang
- The sauce has a slight savor of roasted garlic.
[ترجمه گوگل] سس کمی طعم سیر برشته دارد
[ترجمه ترگمان] سس طعم کمی از سیر سرخ شده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] سس طعم کمی از سیر سرخ شده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The savor of baked bread filled the air.
[ترجمه گوگل] بوی نان پخته شده فضا را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان] مزه نان پخته فضا را پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] مزه نان پخته فضا را پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: a distinctive or singular quality.
• مترادف: flavor
• مشابه: odor, relish, smack, smell, spice, tang, taste, zest
• مترادف: flavor
• مشابه: odor, relish, smack, smell, spice, tang, taste, zest
- Her remark had the savor of a slight.
[ترجمه گوگل] سخنان او طعم کمی داشت
[ترجمه ترگمان] این حرف، مزه شیرینی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این حرف، مزه شیرینی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: savors, savoring, savored
حالات: savors, savoring, savored
• (1) تعریف: to have a particular taste or smell; have savor.
• مشابه: smack, smell, taste
• مشابه: smack, smell, taste
- The delicious soup savored of fresh basil.
[ترجمه فاطمه] آن سوپ خوشمزه مزه ریحان تازه میداد|
[ترجمه گوگل] سوپ خوشمزه با طعم ریحان تازه[ترجمه ترگمان] این سوپ خوش مزه از ریحان تازه خوشش آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to give an impression; hint (usu. fol. by of).
• مشابه: hint, smack, smell
• مشابه: hint, smack, smell
- His brusque manner savors at times of disrespect.
[ترجمه گوگل] رفتار وحشیانه او در مواقع بی احترامی مزه می دهد
[ترجمه ترگمان] رفتار تند و تند آقای نای تلی به موقع بی احترامی را به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] رفتار تند و تند آقای نای تلی به موقع بی احترامی را به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: savorless (adj.), savoringly (adv.)
مشتقات: savorless (adj.), savoringly (adv.)
• (1) تعریف: to enjoy the taste or smell of.
• مترادف: relish
• مشابه: enjoy, like, taste
• مترادف: relish
• مشابه: enjoy, like, taste
- He savored every bite of the pie.
[ترجمه گوگل] او هر لقمه پای را میل کرد
[ترجمه ترگمان] اون از هر لقمه کیک خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] اون از هر لقمه کیک خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to imbue with a taste or smell; season or flavor.
• مترادف: flavor, relish, season
• مشابه: aromatize, spice
• مترادف: flavor, relish, season
• مشابه: aromatize, spice
- The lasagna was savored with onion and oregano.
[ترجمه گوگل] لازانیا را با پیاز و پونه کوهی میل می کردند
[ترجمه ترگمان] لازانیا پر از پیاز و ذرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] لازانیا پر از پیاز و ذرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید