savor

/ˈseɪvər//ˈseɪvə/

معنی: بو، طعم، مزه، حس ذائقه، دوست داشتن، مزه کردن، فهمیدن
معانی دیگر: بو (به ویژه بوی خوراک)، ویژگی، حالت، خاصیت، رنگ و بو، خصلت، بو داشتن، بو(ی چیز بخصوصی را) دادن، دارای اثرات چیزی بودن، حاکی بودن، رنگ و بوی چیزی را داشتن، گویا بودن، دلالت کردن بر، طعم دادن، دارای مزه ی خاص کردن، لذت بردن، خوش آمدن (از چیزی) (انگلیس: savour)، گیرایی، جذبه، (قدیمی) شهرت، مزه(ی چیز بخصوص را) داشتن، طعم داشتن، savour حس ذائقه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the taste or smell of something, or a particular taste or smell.
مترادف: flavor, odor
مشابه: relish, smell, tang

- The sauce has a slight savor of roasted garlic.
[ترجمه گوگل] سس کمی طعم سیر برشته دارد
[ترجمه ترگمان] سس طعم کمی از سیر سرخ شده دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The savor of baked bread filled the air.
[ترجمه گوگل] بوی نان پخته شده فضا را پر کرده بود
[ترجمه ترگمان] مزه نان پخته فضا را پر می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a distinctive or singular quality.
مترادف: flavor
مشابه: odor, relish, smack, smell, spice, tang, taste, zest

- Her remark had the savor of a slight.
[ترجمه گوگل] سخنان او طعم کمی داشت
[ترجمه ترگمان] این حرف، مزه شیرینی را داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: savors, savoring, savored
(1) تعریف: to have a particular taste or smell; have savor.
مشابه: smack, smell, taste

- The delicious soup savored of fresh basil.
[ترجمه فاطمه] آن سوپ خوشمزه مزه ریحان تازه میداد
|
[ترجمه گوگل] سوپ خوشمزه با طعم ریحان تازه
[ترجمه ترگمان] این سوپ خوش مزه از ریحان تازه خوشش آمد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to give an impression; hint (usu. fol. by of).
مشابه: hint, smack, smell

- His brusque manner savors at times of disrespect.
[ترجمه گوگل] رفتار وحشیانه او در مواقع بی احترامی مزه می دهد
[ترجمه ترگمان] رفتار تند و تند آقای نای تلی به موقع بی احترامی را به او نشان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
مشتقات: savorless (adj.), savoringly (adv.)
(1) تعریف: to enjoy the taste or smell of.
مترادف: relish
مشابه: enjoy, like, taste

- He savored every bite of the pie.
[ترجمه گوگل] او هر لقمه پای را میل کرد
[ترجمه ترگمان] اون از هر لقمه کیک خوشش میاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to imbue with a taste or smell; season or flavor.
مترادف: flavor, relish, season
مشابه: aromatize, spice

- The lasagna was savored with onion and oregano.
[ترجمه گوگل] لازانیا را با پیاز و پونه کوهی میل می کردند
[ترجمه ترگمان] لازانیا پر از پیاز و ذرت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. to savor the soup with garlic
سوپ را دارای مزه ی سیر کردن

2. food had lost its savor for him
برای او خوراک مزه ی خود را از دست داده بود.

3. a pot from which issued the savor of fish
دیگی که از آن بوی ماهی برمی خاست

4. it is hard to describe the savor of this fruit
توصیف طعم این میوه دشوار است.

5. the novel's best aspect is its savor of rural life
بهترین جنبه ی این رمان رنگ و بوی روستایی آن است.

6. The soup has a savor of onion.
[ترجمه گوگل]سوپ مزه پیاز دارد
[ترجمه ترگمان]سوپ مزه پیاز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. You need to savor this wine to get its full flavor.
[ترجمه گوگل]شما باید این شراب را بچشید تا طعم کامل آن را بدست آورید
[ترجمه ترگمان]شما باید این شراب رو مزه مزه کنید تا مزه کامل داشته باشه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. None the less, Monk and Coltrane devotees will savor this summit meeting.
[ترجمه گوگل]با این حال، طرفداران مونک و کولترین از این نشست لذت خواهند برد
[ترجمه ترگمان]هیچ یک از آن ها کم تر، مانک و Coltrane Coltrane این نشست را دوست خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. No, he Says, let some one else savor the whale meat.
[ترجمه گوگل]نه، او می گوید، اجازه دهید یکی دیگر از گوشت نهنگ مزه مزه کند
[ترجمه ترگمان]می گوید: نه، بگذار یکی دیگر گوشت نهنگ را مزه مزه کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Hot winds, and the sugary savor of the air! . . . The squalling north wind beats against my windows.
[ترجمه گوگل]بادهای داغ و طعم شیرین هوا! باد شدید شمال به پنجره هایم می زند
[ترجمه ترگمان]باده ای داغ و مزه شیرین هوا! صدای زوزه باد شمالی در برابر پنجره های من می وزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Likewise, the myriad consumer products we savor and benefit from, if poorly made and haphazardly serviced, can present hazards.
[ترجمه گوگل]به همین ترتیب، محصولات مصرفی بی‌شماری که ما می‌چشیم و از آن‌ها بهره می‌بریم، در صورت ساخت نامناسب و سرویس‌دهی تصادفی، می‌توانند خطراتی را ایجاد کنند
[ترجمه ترگمان]به همین ترتیب، بی شماری از محصولات مصرفی که ما از آن لذت می بریم و از آن ها سود می بریم، اگر ضعیف شوند و به طور تصادفی سرویس دهی شوند، می توانند خطرات را ارائه کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His humorous remarks added a savor to our conversation.
[ترجمه گوگل]سخنان طنز او به گفتگوی ما خوشی بخشید
[ترجمه ترگمان]سخنان طعنه آمیز او مزه گفتگوی ما را می افزودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. A connoisseur of politics can savor the machinations of a Neville Chamberlain or Winston Churchill.
[ترجمه گوگل]یک خبره سیاست می تواند از دسیسه های نویل چمبرلین یا وینستون چرچیل لذت ببرد
[ترجمه ترگمان]یک متخصص علوم سیاسی می تواند توطئه های یک نویل Chamberlain یا وینستون چرچیل را دوست داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Sniff, savor and swish that around for a few moments.
[ترجمه گوگل]برای چند لحظه آن را بو کنید، مزه کنید و بچرخانید
[ترجمه ترگمان]لمس کردن، مزه کردن و حرکت کردن آن در چند لحظه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. I savor the feeling of the crinkly old skins through silk gloves, turning them page by page.
[ترجمه گوگل]احساس پوست های چروک و قدیمی را از میان دستکش های ابریشمی می چشم و آنها را صفحه به صفحه ورق می زنم
[ترجمه ترگمان]احساس می کنم که آن پوست کهنه و کهنه را در دستکش های ابریشمی احساس می کنم و صفحه را ورق می زنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. I am owed and savor the halcyon times.
[ترجمه گوگل]من مدیون هستم و از زمان هالسیون لذت می برم
[ترجمه ترگمان]من به زمان های آرام و آرام مدیون هستم و لذت می برم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Pausch's bestselling book, "The Last Lecture" (Hyperion), has moved countless people across the country with its compelling message of "savor every moment. "
[ترجمه گوگل]کتاب پرفروش پاوش، «آخرین سخنرانی» (هایپریون)، با پیام قانع‌کننده‌اش «هر لحظه را بچشید»، افراد بی‌شماری را در سراسر کشور تحت تأثیر قرار داده است
[ترجمه ترگمان]در کتاب پرفروش \"The\"، \"آخرین سخنرانی\" (هایپریون)، افراد بیشماری را در سراسر کشور به همراه پیام قانع کننده خود از \"مزه\" در هر لحظه جابجا کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

بو (اسم)
savor, aroma, scent, odor, smell, redolence, whiff

طعم (اسم)
taste, smack, savor, relish, odor, flavor, gusto, palate

مزه (اسم)
taste, smack, savor, relish, flavor, gusto, zest, sapor, sapour

حس ذائقه (اسم)
savor, savour

دوست داشتن (فعل)
love, affect, like, smack, savor, savour

مزه کردن (فعل)
taste, savor, savour, sample

فهمیدن (فعل)
comprehend, sense, get, realize, savor, understand, perceive, see, fathom, grasp, figure out, discern, catch, rumble, follow, savvy, conceive, penetrate, plug in

انگلیسی به انگلیسی

• taste, flavor; smell, odor; unique quality; ability to arouse interest
take pleasure in a taste or odor; enjoy, delight in; spice, give flavor to; have a taste; emit an odor

پیشنهاد کاربران

* لذت بردن یا مزه کردن یک بو، طعم یا تجربه خاص و زمان می برد تا کاملاً آن را درک و تجربه کنید.
** اختصاص دادن زمان برای کاملاً درک و قدردانی از چیزی که اغلب منجر به لذت عمیق تر و بیشتر می شود.
*** savor به معنای تمرکز و حضور در لحظه و کاملاً با حواس خود درگیر شدن است. این عمل می تواند به تجربیات مختلفی از لذت بردن از غذا و نوشیدنی تا تمجید از یک منظره زیبا یا یک بوی خوشایند اعمال شود.
...
[مشاهده متن کامل]

مثال؛
She took a moment to savor the aroma of the freshly brewed coffee.
He savored every bite of the delicious meal, appreciating the flavors.
They walked through the garden, savoring the scent of blooming flowers.

To eat or drink slowly and deliberately in order to fully enjoy and appreciate the flavors.
خوردن یا نوشیدن آهسته و آرام و با دقت به منظور لذت کامل و تمجید از طعم ها.
مثال؛
I like to savor each sip of my morning coffee.
...
[مشاهده متن کامل]

A chef might encourage their guests to savor the dish by saying, “Take your time and savor the flavors of this perfectly cooked steak. ”
A food lover might describe their experience by saying, “I savor every bite of this decadent chocolate cake. ”

She was determined to have just one cuddle with her daughter and to savor the one precious moment
او مصمم بود که فقط یک آغش از دخترش داشته باشه و برای لذت بردن ازیک لحظه با ارزشی که داشت
آقای مهدی صدرالسادات، این تک واژه enjoy که شما لطف کرده اید واقعا چه کمکی است به کسانی که به دنبال معادل های مفید فارسی هستند؟!
علاوه بر معانی داده شده، بر طبق دیکشنری زیر یکی از معانی این لغت *پیشنهاد، نشان، اثر و یا ردپا* ( معمولا از یک چیز بد یا یک امر نامطلوب ) است.
a suggestion or trace typically of something bad ( New Oxford American Dictionary )
...
[مشاهده متن کامل]

Example: 👇
His business practices savor of greed.
فعالیت های او نشانی از طمع دارد ( بوی حرص و آز می دهد )

VERB
✔️ لذت بردن - خوش آمدن ( از چیزی )
Ex:
▪️ I lived with her for a week and savored every minute of it.
یه هفته باهاش زندگی کردم و هر دقیقه ی اون برام لذت بخش بود.
▪️ One of the most memorable experiences I had with a group of people was a hiking trip to a nearby mountain range. The group consisted of myself and a few friends who were all avid hikers and nature enthusiasts
...
[مشاهده متن کامل]

The hike took place in a beautiful mountain range, about an hour’s drive from our city. We started the hike early in the morning, and the trail led us through dense forests, rolling hills, and rocky outcrops. We stopped at various points along the way to take in the stunning views, catch our breath, and share snacks and water
The group was very supportive and encouraging, especially when some of us started to feel tired or unsure about completing the hike. We cheered each other on and shared stories and jokes to keep the mood light
When we finally reached the summit, we were all elated and proud of ourselves for having completed the challenging hike. We took plenty of photos to commemorate the achievement and savored the stunning views from the top

Mindfully engaged and aware of one's feelings during positive events to increase happiness
To taste or smell specially with pleasure and relish
چیزی را با لذت و با آرامش و آهستگی استشمام یا مزه کردن ( چشیدن )
...
[مشاهده متن کامل]

از چیزی نهایت لذت را بردن
To enjoy an experience/feeling/a pice of food to the fullest
I try to savor the peace of twilight while jogging
!Savor it حالشو ببر!

مزه مزه کردن، با چیزی حال کردن و خوش گذراندن
He wanted to savor his time with Henrietta and their grown children.

بپرس