saved

جمله های نمونه

1. . . . saved from the fangs and claws of a wolf
. . . رهانید از دهان و چنگ گرگی

2. he saved the company from the brink of bankruptcy
او شرکت را از آستانه ی ورشکستگی نجات داد.

3. he saved the reputations of several ladies
آبروی چندین خانم را حفظ کرد.

4. moses saved jews from bondage
موسی یهودیان را از اسارت نجات داد.

5. divine providence saved him from certain death
مشیت الهی او را از مرگ حتمی نجات داد.

6. her descreetness saved us all from embarrassment
پرواگری او همه ی ما را از شرمندگی نجات داد.

7. his heroism saved the group from certain death
جانبازی او گروه را از مرگ حتمی نجات داد.

8. the machines saved time and they also saved sweat
ماشین ها موجب صرفه جویی در وقت و همچنین کاستن سختی کار شدند.

9. to be saved you must rectify your life
برای رستگار شدن باید زندگی خودت را اصلاح کنی.

10. a penny saved is a penny earned
هر یک شاهی که صرفه جویی شود مانند یک شاهی است که کسب شده است،صرفه جویی پول را زیاد می کند

11. a hero who saved two children from drowning
قهرمانی که دو کودک را از غرق شدن رهانید.

12. a timely rain saved the starving village
باران به موقع روستای گرسنگی زده را نجات داد.

13. british pilots were saved by the french underground
سازمان مخفی (وطن پرستان) فرانسه خلبانان انگلیسی را نجات می داد

14. her quick wits saved akhtar's life
سرعت انتقال او اختر را نجات داد.

15. if i am saved from this shooter . . .
اگر جستم از دست این تیرزن . . .

16. once more i saved my life
یک بار دیگر جان به دربردم.

17. the farmer's providence saved him from poverty
آینده نگری کشاورز او را از فقر نجات داد.

18. the house was saved from ravage by fire
خانه را از نابودی توسط حریق نجات دادند.

19. the man who saved their lives prefers to remain nameless
مردی که جان آنها را نجات داد ترجیح می دهد که گمنام باقی بماند.

20. i heard that a grandee saved a sheep. . .
شنیدم گوسپندی را بزرگی رهانید. . .

21. i was drowning but david saved my life
داشتم خفه می شدم ولی دیوید جانم را نجات داد.

22. the friend whom ali had saved twice
دوستی که علی او را دو بار نجات داده بود

23. the human spirit struggles to be saved from sin
روح انسان تقلا می کند که از گناه نجات یابد.

24. those who have faith shall be saved
آنان که ایمان دارند (حتما) رستگار خواهند شد.

25. he ate some of the bread and saved the rest for tomorrow
قدری از نان را خورد و بقیه را برای فردا ذخیره کرد.

26. they gave him a reward for having saved a child
به خاطرنجات یک کودک به او جایزه دادند.

27. the company was near the rocks,but government subsidy saved it
نزدیک بود که شرکت از بین برود ولی کمک مالی دولت آن را نجات داد.

28. the higher the income, the larger the percentage saved
هرچه درآمد بیشتر باشد درصد پس انداز بیشتر است.

29. he swung the car to the right and that swerve saved rustam's life
او اتومبیل را به سمت راست چرخاند و آن ویراژ جان رستم را نجات داد.

30. We saved a few crusts of bread for the birds.
[ترجمه گوگل]چند قشر نان برای پرندگان ذخیره کردیم
[ترجمه ترگمان]چند تکه نان برای پرندگان ذخیره کردیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• rescued, salvaged; kept, maintained, preserved; redeemed, delivered from sin; conserved, used in a wise and non-wasteful manner

پیشنهاد کاربران

در معنای مذهبی به کسی که در اصطلاح رستگار شده می گویند
جان سالم به در بردن
نجات دهنده
صرفه جویی
ناجی و نجات دهنده
آزاد کردن
ذخیره
پس انداز
نجات یافته

بپرس