🔸 معادل فارسی:
جون کسی رو نجات دادن / کسی رو از دردسر درآوردن / قِسِر در بردن
در زبان محاوره ای:
جونشو خریدی / نجاتش دادی / از زیر بار مسئولیت درش آوردی / کاری کردی آبروش نره
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( نجات – خطر یا دردسر ) :**
نجات دادن کسی از موقعیت خطرناک، شرم آور، یا دردسرساز
مثال: Thanks for covering for me—you really saved my hide.
مرسی که جبران کردی—واقعاً نجاتم دادی.
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز یا دوستانه ) :**
وقتی کسی کاری می کنه که طرف مقابل از تنبیه، شکست، یا خجالت فرار کنه
مثال: He saved my hide by fixing the report before the boss saw it.
اون با درست کردن گزارش قبل از اینکه رئیس ببینه، نجاتم داد.
3. ** ( احساسی – بار منفی یا مثبت ) :**
گاهی با لحن منفی یا منت گذارانه استفاده می شه، یعنی طرف فقط به فکر نجات خودش بوده
مثال: He only helped to save his own hide.
اون فقط کمک کرد که خودش قِسِر در بره.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
save someone’s skin – bail someone out – rescue – protect – cover for someone – get someone off the hook
جون کسی رو نجات دادن / کسی رو از دردسر درآوردن / قِسِر در بردن
در زبان محاوره ای:
جونشو خریدی / نجاتش دادی / از زیر بار مسئولیت درش آوردی / کاری کردی آبروش نره
________________________________________
... [مشاهده متن کامل]
🔸 تعریف ها:
1. ** ( نجات – خطر یا دردسر ) :**
نجات دادن کسی از موقعیت خطرناک، شرم آور، یا دردسرساز
مثال: Thanks for covering for me—you really saved my hide.
مرسی که جبران کردی—واقعاً نجاتم دادی.
2. ** ( محاوره ای – طنزآمیز یا دوستانه ) :**
وقتی کسی کاری می کنه که طرف مقابل از تنبیه، شکست، یا خجالت فرار کنه
مثال: He saved my hide by fixing the report before the boss saw it.
اون با درست کردن گزارش قبل از اینکه رئیس ببینه، نجاتم داد.
3. ** ( احساسی – بار منفی یا مثبت ) :**
گاهی با لحن منفی یا منت گذارانه استفاده می شه، یعنی طرف فقط به فکر نجات خودش بوده
مثال: He only helped to save his own hide.
اون فقط کمک کرد که خودش قِسِر در بره.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
کمک کردن به کسی برای خروج از یک موقعیت خطرناک یا دشوار؛ نجات دادن کسی از خطر یا مشکل؛ به داد کسی رسیدن؛ منجی کسی شدن؛ به فریاد کسی رسیدن؛ فرشته نجات کسی شدن؛ نجات بخش کسی شدن؛ هوای کسی را داشتن؛ در آوردن کسی از مشکلات؛ رهانیدن کسی از خطر.
... [مشاهده متن کامل]
وسلی: می گی اونا سرسخت هستن؟ به خاطر چه چیزی به اونا بدهکار ه؟
الیس: ببین رفیق، اون همیشه قرض می گیره. یک احمق قرض گیرنده است. می تونه قرض برای هر چیزی باشه. قسط ماشین. یه زمین لم یزرع در بیابون. همیشه یک نقشه احمقانه داره. فقط این بار خیلی دیر کرده، همین.
وسلی: با او چی کارش میکنن؟
الیس: حالا هیچی. من به دادش رسیدم. باید پاهام رو ببوسی ( ممنونم باشی ) .
