saucily

جمله های نمونه

1. She winked saucily at him.
[ترجمه گوگل]به او چشمکی زد
[ترجمه ترگمان]او چشمکی به او زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She winked saucily at Jack.
[ترجمه گوگل]به جک چشمکی زد
[ترجمه ترگمان]او چشمکی به جک زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The servants likewise used me saucily, and had much ado to keep their hands off me.
[ترجمه گوگل]خادمان نیز از من با احتیاط استفاده می کردند و برای اینکه دست خود را از من دور کنند کار زیادی داشتند
[ترجمه ترگمان]خدمتکاران نیز از من سو استفاده می کردند و به من زحمت می دادند که دستشان را از من دور نگه دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Gossip Girl reversed course and found a way saucily to make a virtue of vacuity and viciousness.
[ترجمه گوگل]Gossip Girl مسیر خود را معکوس کرد و راهی برای ایجاد یک فضیلت از خلأ و شرارت یافت
[ترجمه ترگمان]شایع بود که دختر شایعات را وارونه ساخت و راهی برای ایجاد تقوا و شرارت پیدا کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. "No turnips for you, then, " the girl said, saucily. "Get out, " Lord Jonos roared at her.
[ترجمه گوگل]دختر با لجبازی گفت: پس شلغم برای تو نیست لرد جونوس به او غرش کرد: "بیرون برو "
[ترجمه ترگمان]\"دختر با صدای بلند گفت:\" \" \"نه شلغم،\" \"برو بیرون\" \" \" \" \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• impudently, boldly, disrespectfully; with high spirits, in a lively manner

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sauce / sauciness
✅️ صفت ( adjective ) : saucy
✅️ قید ( adverb ) : saucily

بپرس