saturate

/ˈsæt͡ʃəˌret//ˈsæt͡ʃəreɪt/

معنی: سیر کردن، اغشتن، اشباع کردن
معانی دیگر: سیرا کردن، مالامال کردن، سرشار کردن، انباردن، آغشتن، خیس کردن یا شدن، (شیمی) اشباع کردن یا شدن، اشتباه کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: saturates, saturating, saturated
(1) تعریف: to fill or soak so completely that nothing more can be absorbed.
مترادف: charge, drench, soak, sop
مشابه: douse, imbrue, imbue, souse, steep, suffuse, surfeit, wet

- The heavy rain saturated his clothes.
[ترجمه SANA] باران شدید لباس های او را خیس کرد.
|
[ترجمه گوگل] باران شدید لباس هایش را اشباع کرد
[ترجمه ترگمان] باران سنگین لباس های او را خیس می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to imbue or fill completely.
مترادف: charge, imbue, infuse, steep
مشابه: fill, ingrain, inspire, permeate, pervade, suffuse, surfeit

- Her mind was saturated with facts and figures as she entered the exam room.
[ترجمه گوگل] با ورود به اتاق امتحان، ذهن او از واقعیت ها و ارقام اشباع شده بود
[ترجمه ترگمان] هنگامی که وارد کلاس امتحان شد ذهنش از حقایق و ارقام اشباع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- His venomous speeches saturate his followers with hatred.
[ترجمه sara] سخنان زهرآلود او، پیروانش را مملو از نفرت می کند.
|
[ترجمه گوگل] سخنرانی های زهرآگین او پیروانش را از نفرت اشباع می کند
[ترجمه ترگمان] سخنرانی های venomous، followers را با نفرت تمام کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: in chemistry, to cause (a substance) to absorb or dissolve another substance to capacity.

(4) تعریف: to cause (a compound) to combine chemically so that all available bonds are filled.
مشابه: hydrogenate

(5) تعریف: to oversupply (a market) with goods.
مترادف: flood, glut, oversupply, surfeit
مشابه: fill, overload, overwhelm
صفت ( adjective )
مشتقات: saturater (saturator) (n.)
• : تعریف: completely filled or soaked; saturated.
مترادف: drenched, soaked, sodden, sopping
مشابه: steeped, waterlogged, wet

جمله های نمونه

1. Saturate the meat in the mixture of oil and herbs.
[ترجمه سمیرا] گوشت را در مخلوط روغن و علف آغشته کنید
|
[ترجمه گوگل]گوشت را در مخلوط روغن و سبزی اشباع کنید
[ترجمه ترگمان]گوشت را در مخلوطی از روغن و علف خشک کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Water poured through the hole, saturating the carpet.
[ترجمه گوگل]آب از طریق سوراخ ریخته شد و فرش را اشباع کرد
[ترجمه ترگمان]اب از سوراخ جاری شد و فرش را پر از آب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. In the last days before the vote, both sides are saturating the airwaves.
[ترجمه گوگل]در آخرین روزهای قبل از رای گیری، هر دو طرف در حال اشباع کردن امواج هستند
[ترجمه ترگمان]در آخرین روز قبل از رای گیری، هر دو طرف امواج رادیویی را پر کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Fish oils are less saturated than animal fats.
[ترجمه گوگل]روغن ماهی کمتر از چربی های حیوانی اشباع شده است
[ترجمه ترگمان]روغن ماهی نسبت به چربی های حیوانی از چربی اشباع شده کم تر است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The grass had been saturated by overnight rain.
[ترجمه گوگل]چمن از باران شبانه اشباع شده بود
[ترجمه ترگمان]علف با باران شبانه پر شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The sittingroom was saturated with perfume.
[ترجمه گوگل]اتاق نشیمن پر از عطر بود
[ترجمه ترگمان]The از عطر اشباع شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Our culture is saturated with television and advertising.
[ترجمه گوگل]فرهنگ ما از تلویزیون و تبلیغات اشباع شده است
[ترجمه ترگمان]فرهنگ ما از تلویزیون و تبلیغات اشباع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. As the market was saturated with goods and the economy became more balanced, inflation went down.
[ترجمه گوگل]همانطور که بازار از کالاها اشباع شد و اقتصاد متعادل تر شد، تورم کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]هنگامی که بازار از کالاها اشباع شد و اقتصاد متعادل شد، تورم کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Diets that are high in saturated fat and cholesterol tend to clog up our arteries, thereby reducing the blood flow to our hearts and brains.
[ترجمه گوگل]رژیم های غذایی که سرشار از چربی اشباع شده و کلسترول هستند، عروق ما را مسدود می کنند و در نتیجه جریان خون به قلب و مغز را کاهش می دهند
[ترجمه ترگمان]Diets که در چربی اشباع شده و کلسترول بالا هستند تمایل دارند شریان ها را مسدود کنند در نتیجه جریان خون را به قلب و مغز ما کاهش می دهند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. It's pouring down outside - I'm absolutely saturated!
[ترجمه گوگل]بیرون می بارید - من کاملاً اشباع شده ام!
[ترجمه ترگمان]داره از اون بیرون تراوش می کنه - من کاملا اشباع شدم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Cashews rich in saturated fat, should be avoided.
[ترجمه گوگل]بادام هندی سرشار از چربی اشباع شده، باید اجتناب شود
[ترجمه ترگمان]باید از چربی اشباع شده از چربی اشباع شده اجتناب کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. I went out in the rain and got saturated.
[ترجمه گوگل]زیر بارون رفتم بیرون و سیر شدم
[ترجمه ترگمان]داخل باران رفتم و آب شدم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Butter and cream contain a lot of saturated fats.
[ترجمه گوگل]کره و خامه حاوی مقدار زیادی چربی اشباع شده هستند
[ترجمه ترگمان]کره و کرم حاوی چربی های اشباع شده فراوانی هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Since the US market has now been saturated, drug dealers are looking to Europe.
[ترجمه گوگل]از آنجایی که بازار ایالات متحده اکنون اشباع شده است، دلالان مواد مخدر به اروپا چشم دوخته اند
[ترجمه ترگمان]از آنجا که بازار آمریکا اکنون اشباع شده است، فروشندگان مواد مخدر به اروپا نگاه می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The market has been saturated with paintings like that.
[ترجمه گوگل]بازار از نقاشی هایی از این دست اشباع شده است
[ترجمه ترگمان]بازار از نقاشی ها مثل این اشباع شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیر کردن (فعل)
satiate, feed, fill, go, move, travel, walk, tour, sate, glut, rotate, revolve, cloy, roam, give to eat, saturate

اغشتن (فعل)
imbrue, gaum, smear, welter, imbue, indoctrinate, inoculate, saturate

اشباع کردن (فعل)
steep, imbibe, imbrue, glut, ingraft, impregnate, imbue, indoctrinate, saturate, inundate, suffuse

تخصصی

[کامپیوتر] اشباع شدن
[برق و الکترونیک] اشباع کردن
[مهندسی گاز] اشباع شدن، اشباع کردن
[زمین شناسی] یخبندان دایم سیر شده، یخبندان دایم اشباع ( - پرمافراستی که یخ در آن بیشتر از مقداری نیست که زمین در هنگام مایع بودن آب، توانایی تحمل آن را دارد. پرمافراستی که در آن تمام فضاهای منفذی موجود از یخ پر شده اند.
[خاک شناسی] اشباع

انگلیسی به انگلیسی

• soak or fill completely; impregnate with as much material as possible; cause a substance to absorb as much of another substance as possible (chemistry)
if a place is saturated with things, it is so full of those things that no more can be added.
if someone or something is saturated, they become extremely wet.

پیشنهاد کاربران

اشباع کردن یا پر کردن چیزی تا جایی که دیگر نتواند بیشتر جذب کند
غرق یا پر کردن با یک کیفیت یا عنصر خاص
مترادف: Soak, drench, permeate
متضاد: Dry, dehydrate, drain
مثال؛
The rain managed to saturate our clothes within minutes.
...
[مشاهده متن کامل]

The market is now saturated with the latest tech gadgets.
The artist's work is saturated with vibrant colors and emotions.

۱. خیس کردن ۲. اشباع کردن ۳. پر کردن ۴. غرق کردن در
مثال:
his food was saturated in gravy
غذای او در آبگوشت خیس شده بود.
saturated
۱. خیس. ۲. اشباع شده
اشباع کردن
در رنگ ها و نقاشی یه جورایی اون نقطه پررنگ تر میشه
در موسیقی به معنای دیستورت شدن صدا هست یعنی تقویت شدید فرکانس ها تا صدا غنی تر و پر تر شود و همیشه همراه با افت کیفیت صدا و خشن تر شدن آن است
...
[مشاهده متن کامل]

همچنین در اخبار نیز به کار می رود مثلا می گوییم تلویزیون و رسانه ما با تبلیغات اشباع شده است. یا مثلا بازار کار الکترونیک اشباع شده است.

تو بافت بیزینس و متون تجاری market saturation داریم که به معنای بازار اشباع شده ست. زمانی که تقاضای محصولی کم می شه.
تو بافت شیمی و زیست هم saturated fat داریم که به معنای چربی اشباع شده ست.
تو صفحه نمایشگرها به معنی �اشباع رنگ� میاد
غوطه ور کردن
اشباع
معنی saturate در حالت اسم برابر saturated fat یا همان چربی اشباع در فرآورده های گوشتی و لبنیاتی می باشد.
کاملاً خیس کردن
The continuous rain had saturated the soil.
Water poured through the hole, saturating the carpet.
اندودن

بپرس