satrap

/ˈsætræp//ˈsætræp/

معنی: خود رای، ساتراپ، استاندار قدیم ایران
معانی دیگر: (پارسی باستان)، استاندار (در ایران باستان)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: the governor of a province of the ancient Persian Empire.

(2) تعریف: any subordinate ruler, esp. a tyrannical one.

جمله های نمونه

1. E denied the charges, saying Satrap left while under investigation for conflicts of interest.
[ترجمه گوگل]E اتهامات را رد کرد و گفت که ساتراپ در حالی که تحت تحقیق به دلیل تضاد منافع بود، آنجا را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]E این اتهامات را رد کرد و گفت که satrap در حالی که به خاطر تعارض منافع تحت بازجویی هستند، سمت چپ را ترک کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Mausolus M 9 shows the satrap appointing two Karians to office in Xanthos.
[ترجمه گوگل]Mausolus M 9 ساتراپ را نشان می دهد که دو کاریان را به سمت منصب در زانتوس منصوب می کند
[ترجمه ترگمان]Mausolus M [ ۹ ] the را نشان می دهد که دو Karians را به دفتر in منصوب می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Mausolus was a satrap, or governor, in the Persian Empire, and his fabled tomb is the source of the word "mausoleum. "
[ترجمه گوگل]Mausolus یک ساتراپ یا فرماندار در امپراتوری ایران بود و مقبره افسانه ای او منبع کلمه "مقبره" است
[ترجمه ترگمان]Mausolus یکی از satrap یا فرماندار امپراتوری پارسی بود و آرامگاه افسانه ای او منبع \"مقبره\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The two most obvious and irksome are subjection to satraps and extortion of tribute, including personal military service.
[ترجمه گوگل]بدیهی ترین و آزاردهنده ترین دو مورد، اطاعت از ساتراپ ها و اخاذی از خراج، از جمله خدمت سربازی شخصی است
[ترجمه ترگمان]دو مورد کاملا بدیهی و رنج آور در حال تسلیم شدن با satraps و اخاذی از جمله خدمات نظامی شخصی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. But there is no sign that the disgrace of the last Soviet satrap will clear the way for peace.
[ترجمه گوگل]اما هیچ نشانه ای وجود ندارد که رسوایی آخرین ساتراپ شوروی راه را برای صلح باز کند
[ترجمه ترگمان]اما هیچ نشانه ای وجود ندارد که رسوایی آخرین اتحاد جماهیر شوروی، راه را برای صلح هموار کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. I've had it easy, served up on all life's silver platters like a satrap .
[ترجمه گوگل]من آن را آسان کرده ام، مانند یک ساتراپ در همه ظروف نقره ای زندگی سرو کرده ام
[ترجمه ترگمان]من این کار را آسان کرده بودم، در ظرف های نقره زندگی مثل یک satrap خدمت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. King of Persia (33'-330) who was defeated in several battles by Alexander the Great. His murder by a Bactrian satrap effectively ended the Persian Empire.
[ترجمه گوگل]پادشاه ایران (33'-330) که در چندین جنگ توسط اسکندر مقدونی شکست خورد قتل او توسط یک ساتراپ باختری عملاً به امپراتوری ایران پایان داد
[ترجمه ترگمان]پادشاه ایران (۳۳ -۳۳۰)که در نبرده ای متعدد الکساندر بزرگ شکست خورد قتل او توسط a satrap به طور موثر به امپراتوری ایران پایان داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Every weapon was aimed into the room. One command from the Satrap, and the three of them would become human hedgehogs, bristling with arrows and spears.
[ترجمه گوگل]هر سلاح به داخل اتاق نشانه رفته بود یک فرمان از ساتراپ، و سه نفر از آنها تبدیل به جوجه تیغی های انسانی می شوند که با تیرها و نیزه ها پر می شوند
[ترجمه ترگمان]هر سلاحی را به سوی اتاق هدایت می کرد یک فرمان از طرف satrap و هر سه آن ها با تیر و نیزه های خود به شکل انسانی درآمده بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خود رای (اسم)
pup, satrap, whip cracker

ساتراپ (اسم)
satrap

استاندار قدیم ایران (اسم)
satrap

انگلیسی به انگلیسی

• governor of a province in ancient persia

پیشنهاد کاربران

نمایندگان
Deputies
استاندار در ایران باستان. شهربان

بپرس