satisfied

/ˈsætəsˌfaɪd//ˈsætɪsfaɪd/

معنی: راضی، سیرچشم، خرسند، خوشنود، سیر، خشنود
معانی دیگر: متقاعد، قانع

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
(1) تعریف: content.
متضاد: discontented, dissatisfied
مشابه: content, contented

- He was satisfied with his life and saw no reason to make any changes.
[ترجمه مجید ابوترابی] . . . و هیچ دلیلی نمی دید که بخواهد دنبال تغییر باشد
|
[ترجمه فریناز] اون از زندگیش راضی هست و هیچ مشکلی در زندیگش نمی بینه که زندگیشو عوض کنه
|
[ترجمه Pani] او از زندگی اش راضی بود و هیچ دلیلی نمیدید که تغییری در اون ایجاد کنه.
|
[ترجمه گوگل] او از زندگی خود راضی بود و دلیلی برای ایجاد تغییر نمی دید
[ترجمه ترگمان] از زندگی خود راضی بود و دلیلی نمی دید که تغییر کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Our aim is for customers to be satisfied.
[ترجمه گوگل] هدف ما رضایت مشتریان است
[ترجمه ترگمان] هدف ما این است که مشتریان راضی باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: paid in full, as a debt.
متضاد: unfulfilled

- He feels a sense of relief, knowing that his debt is completely satisfied.
[ترجمه A.A] او احساس آرامش داره با علم به اینکه از وامش کاملا راضی است
|
[ترجمه مرتضی طوسی] او آسایش را حس می کند زیرا وام و بدهی او به طور کامل ادا شده است او کاملأ
|
[ترجمه گوگل] او احساس آرامش می کند، زیرا می داند که بدهی او کاملاً ارضا شده است
[ترجمه ترگمان] او احساس آسودگی می کند، و می داند که بدهی اش کاملا راضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: having no further questions or arguments; convinced.
متضاد: unconvinced

- We're satisfied now; we need no further evidence.
[ترجمه مرتضی طوسی] اکنون ما متقاعد شده ایم و نیاز به مدرک و شاهد بیشتری نداریم
|
[ترجمه گوگل] ما الان راضی هستیم ما به مدرک بیشتری نیاز نداریم
[ترجمه ترگمان] حالا راضی شدیم؛ ما مدرک بیشتری لازم نداریم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. nothing satisfied this student and he was always complaining
هیچ چیز این شاگرد را راضی نمی کرد و همیشه شکایت داشت.

2. i am satisfied with your work
از کار شما راضی هستم.

3. she is satisfied with her position in life
از وضع زندگی خودش راضی است.

4. i am perfectly satisfied with your work
من از کار شما کاملا خشنودم.

5. keep the customers satisfied
مشتریان را راضی نگه دار!

6. our prompt reply satisfied him
پاسخ بدون معطلی ما او را خرسند کرد.

7. she has completely satisfied our graduation requirements
او تمام اقدامات برای فارغ التحصیل شدن ما را انجام داده است.

8. the whole nation seems satisfied
قاطبه ی ملت راضی به نظر می رسد.

9. at the end everyone will be satisfied
سرانجام همه راضی خواهند بود.

10. he has no expectation of being satisfied for the work he does at the orphanage
او انتظار ندارد که در برابر کاری که در یتیم خانه می کند پاداش دریافت کند.

11. Are you satisfied with your new car?
[ترجمه گوگل]آیا از ماشین جدید خود راضی هستید؟
[ترجمه ترگمان]از ماشین جدیدت راضی شدی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Just because I don't complain, people think I'm satisfied.
[ترجمه گوگل]فقط به این دلیل که من شکایت نمی کنم، مردم فکر می کنند که من راضی هستم
[ترجمه ترگمان]فقط به خاطر این که شکایت نمی کنم، مردم فکر می کنند که من راضی هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. We were perfectly satisfied with the outcome of the experiment.
[ترجمه گوگل]ما از نتیجه آزمایش کاملا راضی بودیم
[ترجمه ترگمان]ما کاملا از نتیجه این آزمایش راضی بودیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I'm not satisfied with his answer.
[ترجمه گوگل]من از پاسخ او راضی نیستم
[ترجمه ترگمان]من از جواب او راضی نیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. They were satisfied with the new house.
[ترجمه امیرحسین] آنها از خانه جدید راضی بودند
|
[ترجمه گوگل]از خانه جدید راضی بودند
[ترجمه ترگمان]از خانه جدید راضی بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Many people were not satisfied with the pace of change.
[ترجمه گوگل]بسیاری از مردم از سرعت تغییر راضی نبودند
[ترجمه ترگمان]بسیاری از مردم از سرعت تغییر راضی نبودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

راضی (صفت)
acquiescent, satisfied, happy, content, willing

سیرچشم (صفت)
satisfied, contended, sated, satiated

خرسند (صفت)
satisfied, happy, content, glad

خوشنود (صفت)
satisfied, content, merry, gay, glad

سیر (صفت)
satiate, full, deep, satisfied, tired, somber, sombre, sombrous, having eaten enough, having had enough

خشنود (صفت)
satisfied, merry, gay, glad

انگلیسی به انگلیسی

• pleased, contented; satiated, gratified
if you are satisfied with something, you are pleased because you have got what you wanted.
if you are satisfied that something is true or has been done properly, you are convinced about this after checking it.

پیشنهاد کاربران

واقف
راضی شده ، ارضای جنسی شده
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : satisfy
✅️ اسم ( noun ) : satisfaction
✅️ صفت ( adjective ) : satisfactory / satisfying / satisfied
✅️ قید ( adverb ) : satisfactorily / satisfyingly
Hi, are you satisfied with your current working environment?
مطمئن
قابل انجام
سیر شدن، سیری
در ریاضی به معنی صدق کردن و برآورده کردن می باشد
مجاب شده ، مجاب شدن
راضی
خرسند
( حقوق ) محقق شود
رضایت داشتن
Claim satisfied = مطالبه برآورده شده
راضی بودن
برآورده شدن
are you satisfied with your job?
راضی ( خرسند یا خشنود ) هستید از شغل تون؟
ارضا کرده
سیر، اشباع ( درشیمی )
راضی شدن_راضی بودن
صدق می کند
خوشحال
صدق می کند. برقرار است
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٢٢)

بپرس