satiety

/səˈtaɪəti//səˈtaɪəti/

معنی: سیری، بی نیازی
معانی دیگر: پری، اغنا، دلزدگی، وازدگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the condition of being completely full or satisfied, often to excess; glut.
مترادف: glut, satiation, surfeit
مشابه: engorgement, excess, overindulgence, oversupply, repletion, saturation

جمله های نمونه

1. There is no satiety in study.
[ترجمه احمد قاسمی] مطالعه سیری ندارد
|
[ترجمه گوگل]سیری در مطالعه وجود ندارد
[ترجمه ترگمان]هیچ سیری در کار نیست
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. The satiety index decreased progressively from boiled potatoes to french fries to potato chips.
[ترجمه G.farzi] شاخص سیری از سیب زمینی آب پز تا سیب زمینی سرخ کرده تا چیپس کاهش مشخصی داشت
|
[ترجمه گوگل]شاخص سیری به تدریج از سیب زمینی آب پز گرفته تا سیب زمینی سرخ کرده و چیپس سیب زمینی کاهش یافت
[ترجمه ترگمان]شاخص سیری دریا به تدریج از سیب زمینی های آب پز گرفته تا سیب زمینی سرخ کرده و سیب زمینی سرخ کرده کاهش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Serotonin, a neurotransmitter that regulates well-being, calmness and satiety, can be restored by eating carbohydrates.
[ترجمه گوگل]سروتونین، یک انتقال دهنده عصبی که بهزیستی، آرامش و سیری را تنظیم می کند، با خوردن کربوهیدرات قابل بازیابی است
[ترجمه ترگمان]سروتونین یک انتقال دهنده عصبی است که سلامت، آرامش و سیری را تنظیم می کند و می تواند با خوردن کربو هیدرات ها احیا شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Satiety was increased with a larger bulk of food intake.
[ترجمه گوگل]سیری با حجم بیشتری از مصرف غذا افزایش یافت
[ترجمه ترگمان]satiety با مقدار بیشتری از مصرف مواد غذایی افزایش یافت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Their presence in foods induces satiety at meal time.
[ترجمه گوگل]وجود آنها در غذاها باعث سیری در زمان غذا می شود
[ترجمه ترگمان]حضور آن ها در غذاها بعد از غذا سیری می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The occurring rates of postcibal satiety, retention of gastric juice and enterogastric reflux were remarkably lower in VTPPD group than in the other 2 groups.
[ترجمه گوگل]میزان بروز سیری پس از سیبال، احتباس شیره معده و رفلاکس انتروگاستریک در گروه VTPPD به طور قابل توجهی کمتر از دو گروه دیگر بود
[ترجمه ترگمان]میزان وقوع of postcibal، نگهداری آب gastric و برگشت enterogastric به طور قابل ملاحظه ای در گروه VTPPD نسبت به ۲ گروه دیگر، بسیار پایین تر بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Some or bud, satiety may look like an immediate rupture.
[ترجمه گوگل]کمی یا جوانه، سیری ممکن است مانند یک پارگی فوری به نظر برسد
[ترجمه ترگمان]برخی یا غنچه، پس از آن ممکن است به یک گسیختگی نزدیک به نظر برسد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Tom was filled to satiety by the big dinner.
[ترجمه گوگل]تام از شام بزرگ سیر شد
[ترجمه ترگمان]تام این شام بزرگ را به سیری فرا گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Resistant starch produces more satiety, possibly partly through the release of a different peptide ( PYY ).
[ترجمه گوگل]نشاسته مقاوم، احتمالاً تا حدی از طریق انتشار یک پپتید متفاوت (PYY) سیری بیشتری تولید می کند
[ترجمه ترگمان]اما تا حدودی از طریق انتشار یک پپتید متفاوت (PYY)، نشاسته مقاومت بیشتری ایجاد می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Conersely, satiety pathways are markedly less functional.
[ترجمه گوگل]به طور کلی، مسیرهای سیری به طور قابل توجهی عملکرد کمتری دارند
[ترجمه ترگمان]مسیرهای سیری دریا به طور قابل ملاحظه ای عملکردی کمتری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Everyone is brandied and ate to satiety, Su remnants snow stirs up seamless stanza of Mo however bamboo to visit clothes lake.
[ترجمه گوگل]همه را براندی می زنند و می خورند تا سیر شوند، برف باقیمانده سو، مصراع یکپارچه مو را برمی انگیزد، اما بامبو برای بازدید از دریاچه لباس
[ترجمه ترگمان]همه خسته و گرسنه هستند و به سیری خوراک می خورند و تکه های برفی باقیمانده مو به هر حال بامبو را تکان می دهند تا از دریاچه لباس بازدید کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Satiety is a dream which will always elude you.
[ترجمه گوگل]سیری رویایی است که همیشه از شما دور خواهد ماند
[ترجمه ترگمان]satiety رویایی است که همیشه از تو دور خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Keeping silent and thinking, studying without satiety, teaching others without weariness.
[ترجمه گوگل]سکوت و تفکر، مطالعه بدون سیری، آموزش به دیگران بدون خستگی
[ترجمه ترگمان]ساکت کردن و فکر کردن، درس خواندن بدون سیری، درس دادن دیگران بدون خستگی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. As for satiety Don Juan insists upon it, on the contrary.
[ترجمه گوگل]در مورد سیری، برعکس، دون خوان بر آن اصرار دارد
[ترجمه ترگمان]اما بر عکس، دون خوان بر عکس اصرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. In experiments with rats, increased electrical activity was recorded in the satiety centre of the brain during chewing and swallowing.
[ترجمه گوگل]در آزمایشات روی موش، افزایش فعالیت الکتریکی در مرکز سیری مغز در حین جویدن و بلع ثبت شد
[ترجمه ترگمان]در آزمایش ها با موش های صحرایی، افزایش فعالیت الکتریکی در مرکز سیری مغز در حین جویدن و بلعیدن ثبت شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیری (اسم)
intensity, density, bellyful, satiety, fullness, satiation, intension, depth, tint

بی نیازی (اسم)
satiety

انگلیسی به انگلیسی

• complete satisfaction, repletion; excessive gratification, state of being overly full or gratified, surfeit

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : satiate / sate
✅️ اسم ( noun ) : satiety / satiation
✅️ صفت ( adjective ) : satiable / satiated
✅️ قید ( adverb ) : _
حد کمال
Hunger and Satiety = گرسنگی و سیری
سیر شدن
سیری
سیری، بی نیازی

بپرس