sanguinary

/ˈsæŋɡwɪnəri//ˈsæŋɡwɪnəri/

معنی: امیدوار، خونین، خون اشام، قرمز، خونی، دموی
معانی دیگر: همراه با کشتار و خونریزی، خون گرفته

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: sanguinarily (adv.), sanguinariness (n.)
(1) تعریف: of a murderous nature or in a murderous state of mind; bloodthirsty.
مترادف: bloodthirsty
مشابه: barbarous, bloody, brutal, cold-blooded, deadly, ferocious, inhuman, murderous, ruthless, savage

(2) تعریف: involving much bloodshed; bloody.
مترادف: bloody, gory
مشابه: gruesome, lurid

جمله های نمونه

1. In all of this sanguinary excess, it is the guilty who die.
[ترجمه گوگل]در تمام این افراط روحی، این مقصر است که می میرد
[ترجمه ترگمان]در همه این افراط خون خوار، این گناه است که می میرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Tennyson's sanguinary phrase reflects not a rule of life, but despair at the death of a friend.
[ترجمه گوگل]عبارت حماقت آمیز تنیسون نشان دهنده یک قانون زندگی نیست، بلکه ناامیدی از مرگ یک دوست است
[ترجمه ترگمان]عبارت خونی \"تنیسون\" انعکاسی از زندگی نیست، بلکه ناامیدی از مرگ یکی از دوستان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A sanguinary encounter seemed daily imminent between the two parties in the street of Baltimore.
[ترجمه گوگل]به نظر می رسید که یک رویارویی غم انگیز روزانه بین دو طرف در خیابان بالتیمور قریب الوقوع باشد
[ترجمه ترگمان]برخورد خونی روزانه بین دو طرف در خیابان بالتیمور به نظر می رسید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. With sangfroid the sanguinary man bangs his sanguine son against the hanger in the hangar.
[ترجمه گوگل]با سانگفروید، مرد صمیمانه پسر سالم خود را به چوب لباسی در آشیانه می کوبد
[ترجمه ترگمان]با خون سردی، پسر sanguinary، پسر sanguine را در آشیانه هواپیما به صدا در می اورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. It was a sanguinary affair, and especially interesting as showing one of Peter's peculiarities, which was that in the middle of a fight he would suddenly change sides.
[ترجمه گوگل]این یک ماجرای غم انگیز بود، و به ویژه برای نشان دادن یکی از ویژگی های پیتر جالب بود، و آن این بود که در وسط دعوا، او ناگهان طرف را عوض می کرد
[ترجمه ترگمان]این کار یک جریان خون خوار بود و مخصوصا جالب که یکی از ویژگی های خاص پیتر را نشان می داد، که در وسط یک جنگ ناگهان عوض می شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. A revolution is violent, turbulent and sanguinary .
[ترجمه گوگل]یک انقلاب خشن، آشفته و دلخراش است
[ترجمه ترگمان]انقلابی خشن، متلاطم و خون خوار است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. It also has something profound. That is the sanguinary nature of human beings.
[ترجمه گوگل]چیز عمیقی هم دارد این فطرت نفسانی انسان است
[ترجمه ترگمان]هم چنین چیزی عمیق دارد این طبیعت خونی انسان است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Last week these sanguinary omens may be presumed to have fired his brain afresh.
[ترجمه گوگل]هفته گذشته ممکن است تصور شود که این فال‌های شهوانی مغز او را دوباره به جریان انداخته است
[ترجمه ترگمان]هفته گذشته این نشانه ها و نشانه های خونی ممکن است از نو ذهنش را به کار انداخته باشند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. As he climbed through her bedroom window she would flee down the stairs, slamming the door on his sanguinary hand.
[ترجمه گوگل]وقتی از پنجره اتاق خوابش بالا می رفت، او از پله ها پایین می گریخت و در را روی دستش می کوبید
[ترجمه ترگمان]همچنان که از پنجره اتاقش بالا می رفت، از پله ها پایین می رفت و در را با دست خون آلود به هم می کوبید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Suicide bombings ensuing due to revenge are prevalent in certain regions where sanguinary conflicts among various ethnic, religious and interest groups are ubiquitous.
[ترجمه گوگل]بمب‌گذاری‌های انتحاری که به دلیل انتقام‌جویی انجام می‌شود در مناطق خاصی که درگیری‌های روحی میان گروه‌های مختلف قومی، مذهبی و ذینفع در همه جا وجود دارد، شایع است
[ترجمه ترگمان]بمب گذاری های انتحاری ناشی از انتقام در مناطق خاصی شایع است که درگیری های خونین میان گروه های مختلف قومی، مذهبی و منافع در همه جا وجود دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They alone have the requisite determination and tenacity to fight a sanguinary issue through the end.
[ترجمه گوگل]آنها به تنهایی عزم و سرسختی لازم را برای مبارزه با یک مسئله روحی تا پایان دارند
[ترجمه ترگمان]تنها آن ها عزم و سرسختی لازم برای مبارزه با یک مشکل خونی را دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Since the latter Qing dynasty, the national disaster had occurred repeatedly, just at that time, West's constitutional government thought spread to China in the sanguinary role.
[ترجمه گوگل]از زمان سلسله چینگ اخیر، فاجعه ملی بارها و بارها رخ داده بود، درست در آن زمان، تفکر دولت مشروطه غرب در نقشی غم انگیز به چین گسترش یافت
[ترجمه ترگمان]از زمان دودمان دوم، فاجعه ملی به طور مکرر رخ داده بود، درست در همان زمان، دولت قانون اساسی غرب به چین در نقش خونخوار تبدیل شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Even if they lived in the blood district plain for several annuals and had not looked a so sanguinary attack for well.
[ترجمه گوگل]حتی اگر آنها چندین سال در دشت منطقه خون زندگی می کردند و به نظر نمی رسید که آنها حمله ای به این اندازه احساس کنند
[ترجمه ترگمان]حتی اگر آن ها در منطقه خون به مدت چندین سال در منطقه خون زندگی می کردند و به خوبی به آن حمله نمی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. In return for promises of financial backing, Chiang Kai-shek immediately obliged his supporters in a particularly sanguinary way.
[ترجمه گوگل]در ازای وعده‌های حمایت مالی، چیانگ کای‌شک فوراً حامیان خود را به شیوه‌ای خاص وحشیانه ملزم کرد
[ترجمه ترگمان]در بازگشت به وعده های پشتیبانی مالی، چیانگ Kai بلافاصله حامیان خود را به شیوه ای خاص مجبور کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

امیدوار (صفت)
anticipant, hopeful, heartsome, sanguinary, sanguineous

خونین (صفت)
sanguinary, sanguineous, murderous, blooded, bloody, gory, internecine, blood-red, slaughterous

خون اشام (صفت)
carnal, sanguinary, bloodthirsty, murderous, blood-minded, tigerish, butcherly, cannibalish, slaughterous

قرمز (صفت)
bloodshot, sanguinary, sanguineous, vinaceous, bloody, red, vermilion, coralline, vermeil, gules, vine-colored, vine-coloured

خونی (صفت)
sanguinary, sanguineous, bloody, gory, sanguine, hematic, haematic, hemal, haemal

دموی (صفت)
sanguinary, sanguineous, sanguine

انگلیسی به انگلیسی

• bloody, covered with blood; bloodthirsty, murderous; composed of or containing blood

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : _
✅️ اسم ( noun ) : sanguinity / sanguineness
✅️ صفت ( adjective ) : sanguine / sanguinary
✅️ قید ( adverb ) : sanguinely
خون خوار

بپرس