صفت ( adjective )
حالات: sandier, sandiest
حالات: sandier, sandiest
• (1) تعریف: made of, containing, or resembling sand.
- The lake has a sandy bottom.
[ترجمه گوگل] این دریاچه دارای کف شنی است
[ترجمه ترگمان] دریاچه دارای کف ماسه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] دریاچه دارای کف ماسه ای است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Some plants won't grow in sandy soil.
[ترجمه گوگل] برخی از گیاهان در خاک شنی رشد نمی کنند
[ترجمه ترگمان] برخی گیاهان در خاک شنی رشد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] برخی گیاهان در خاک شنی رشد نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- These cookies have a sandy texture.
[ترجمه گوگل] این کوکی ها بافت شنی دارند
[ترجمه ترگمان] این شیرینی ها دارای بافت ماسه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] این شیرینی ها دارای بافت ماسه ای هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: sprinkled or covered with sand.
- Our feet were sandy after walking on the beach.
[ترجمه گوگل] بعد از راه رفتن در ساحل، پاهایمان شنی بود
[ترجمه ترگمان] پیاده روی بعد از پیاده روی در ساحل شنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] پیاده روی بعد از پیاده روی در ساحل شنی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: of the same color as sand; yellowish shaded with red or gray.
- a dog with a sandy coat