sandwiched

پیشنهاد کاربران

( بین چیزی ) گیر افتادن. . . .
مثلا
I got/was sandwiched between the door of the elevator
بین درب های آسانسور گیر کردم
در تنگنا قرار گرفته، در تنگنا قرار داده شده،
I was sandwiched between two women on the bus
چپانده شده
قرار گرفتن بین دو چیز
It is sandwiched between two regional behemoths.

بپرس