فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: sanctifies, sanctifying, sanctified
مشتقات: sanctifiable (adj.), sanctification (n.), sanctifier (n.)
حالات: sanctifies, sanctifying, sanctified
مشتقات: sanctifiable (adj.), sanctification (n.), sanctifier (n.)
• (1) تعریف: to make sacred or holy; consecrate.
• متضاد: defile
• مشابه: anoint, bless, consecrate
• متضاد: defile
• مشابه: anoint, bless, consecrate
- The chapel has been sanctified by the bishop.
[ترجمه گوگل] نمازخانه توسط اسقف مقدس شده است
[ترجمه ترگمان] کلیسا توسط اسقف تقدیس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] کلیسا توسط اسقف تقدیس شده
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- After the ground had been sanctified, his widow allowed his body to be buried.
[ترجمه گوگل] پس از اینکه زمین مقدس شد، بیوه او اجازه داد جسد او را دفن کنند
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه زمین تایید شد، بیوه زن اجازه داد جسدش را دفن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] بعد از اینکه زمین تایید شد، بیوه زن اجازه داد جسدش را دفن کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2) تعریف: to make free of sin; purify.
• مشابه: purge, purify
• مشابه: purge, purify
- He wanted to confess his sin and be sanctified.
[ترجمه گوگل] او می خواست به گناه خود اعتراف کند و تقدیس شود
[ترجمه ترگمان] می خواست گناه خود را اعتراف کند و تطهیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] می خواست گناه خود را اعتراف کند و تطهیر شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (3) تعریف: to grant religious or social sanction to.
- Their marriage, although legal, was not sanctified by their church.
[ترجمه گوگل] ازدواج آنها، اگرچه قانونی بود، اما توسط کلیسای آنها مقدس نبود
[ترجمه ترگمان] ازدواج آن ها، هر چند قانونی بود، در کلیسا هم جنبه تقدس نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
[ترجمه ترگمان] ازدواج آن ها، هر چند قانونی بود، در کلیسا هم جنبه تقدس نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید