• : تعریف: a person who sells goods or services as an occupation, esp. in a store or throughout a specific geographic territory. • مشابه: agent, clerk, salesman
جمله های نمونه
1. The salesperson gave him a bottle of ink.
[ترجمه ناشناس] فروشنده یک شیشه جوهر به او ( مرد ) داد
|
[ترجمه گوگل]فروشنده یک بطری جوهر به او داد [ترجمه ترگمان]فروشنده یک شیشه مرکب به او داد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. A good salesperson has to be aggressive in today's competitive market.
[ترجمه سجاد خدامی] یک فروشنده خوشحال شده است. . . . .
|
[ترجمه گوگل]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز تهاجمی باشد [ترجمه ترگمان]یک فروشنده خوب باید در بازار رقابتی امروز پرخاشگر باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Customers are tired of the stereotypical, fast-talking salesperson.
[ترجمه گوگل]مشتریان از فروشنده کلیشه ای و تند صحبت خسته شده اند [ترجمه ترگمان]مشتریان از یک فروشنده کلیشه ای و کلیشه ای خسته شده اند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. We need to hire a top-flight salesperson.
[ترجمه گوگل]ما نیاز به استخدام یک فروشنده درجه یک داریم [ترجمه ترگمان]ما باید یک فروشنده ارشد پرواز را استخدام کنیم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The salesperson greeted me with a warm hello.
[ترجمه گوگل]فروشنده با سلامی گرم از من استقبال کرد [ترجمه ترگمان]فروشنده با سلام گرمی به من خوش آمد گفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. If a salesperson does not quickly hit pay dirt with a customer they will usually move straight on to someone else.
[ترجمه گوگل]اگر فروشنده به سرعت با مشتری برخورد نکند، معمولا مستقیماً سراغ شخص دیگری می رود [ترجمه ترگمان]اگر یک فروشنده به سرعت به کثیفی با مشتری برخورد نکند، معمولا مستقیما به سراغ شخص دیگری می رود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It is unusual for a car salesperson not to reduce the advertised price of a car to a cash purchaser.
[ترجمه گوگل]این غیرعادی است که یک فروشنده خودرو قیمت آگهی شده خودرو را به خریدار نقدی کاهش ندهد [ترجمه ترگمان]برای یک فروشنده خودرو غیر معمول است که قیمت تبلیغ یک اتومبیل را به یک خریدار نقدی کاهش دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The skilful salesperson will ask for a concession in return - perhaps a less onerous delivery schedule.
[ترجمه گوگل]فروشنده ماهر در ازای آن امتیاز می خواهد - شاید یک برنامه تحویل کم هزینه تر [ترجمه ترگمان]فروشنده ماهر درخواست یک امتیاز در بازگشت را خواهد کرد - شاید یک برنامه تحویل دشوار کم تر باشد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. Boyd will be a senior salesperson at First Boston, Buhannic said.
[ترجمه گوگل]بوهانیک گفت که بوید یک فروشنده ارشد در First Boston خواهد بود [ترجمه ترگمان]Buhannic می گوید که بوید در ابتدا یک فروشنده ارشد خواهد بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. A salesperson is usually hovering there, to exchange a garment or help with a zipper.
[ترجمه گوگل]معمولاً یک فروشنده برای تعویض لباس یا کمک به زیپ در آنجا معلق است [ترجمه ترگمان]یک فروشنده معمولا در آنجا پرسه می زند تا یک لباس عوض کند یا با یک زیپ به شما کمک کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. Once the sale is agreed, the salesperson should follow two rules.
[ترجمه گوگل]پس از توافق با فروش، فروشنده باید از دو قانون پیروی کند [ترجمه ترگمان]زمانی که فروش مورد توافق قرار می گیرد، فروشنده باید دو قانون را دنبال کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. A computer salesperson may carry out a survey of customer requirements prior to suggesting an appropriate computer system.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده کامپیوتر ممکن است قبل از پیشنهاد یک سیستم کامپیوتری مناسب، بررسی نیازهای مشتری را انجام دهد [ترجمه ترگمان]یک فروشنده کامپیوتری می تواند قبل از پیشنهاد یک سیستم کامپیوتری مناسب، بررسی نیازهای مشتری را انجام دهد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. A car salesperson has many models ranging from small economy cars to super luxury top-of-the-range models.
[ترجمه گوگل]یک فروشنده خودرو مدل های زیادی دارد، از خودروهای اقتصادی کوچک گرفته تا مدل های فوق العاده لوکس و درجه یک [ترجمه ترگمان]یک فروشنده خودرو مدل های زیادی دارد که از ماشین های کوچک اقتصادی گرفته تا مدل های بسیار لوکس لوکس [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. In this situation the salesperson should question the nature of the objection in order to clarify the specific problem at hand.
[ترجمه گوگل]در این شرایط، فروشنده باید ماهیت اعتراض را زیر سوال ببرد تا مشکل خاص مورد نظر را روشن کند [ترجمه ترگمان]در این وضعیت، فروشنده باید از ماهیت اعتراضی به منظور روشن کردن مساله خاص در دست سوال کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. The ability of a salesperson to turn the objection into a trial close is dependent upon perfect timing and considerable judgment.
[ترجمه گوگل]توانایی یک فروشنده برای تبدیل اعتراض به پایان آزمایشی به زمان بندی کامل و قضاوت قابل توجه بستگی دارد [ترجمه ترگمان]توانایی یک فروشنده برای تبدیل ایراد به یک آزمون نزدیک به زمان بندی کامل و قضاوت قابل توجه بستگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• person employed to sell goods or services, salesclerk a salesperson is a person whose job is to sell things, either in a shop or directly to customers.
پیشنهاد کاربران
فروشنده Salespeople فروشنده ها مثال: We just want you to provide some training for the salespeople. ما فقط می خواهیم شما برخی آموزش ها را برای فروشنده ها فراهم بکنید.
salesperson ( n ) ( seɪlzˌpərsn ) ( pl. salespeople ) =a person whose job is to sell goods, for example, in a store
vendor: دست فروش salesperson: فروشنده
shopkeeper
Somone whose job is selling things.
کارشناس فروش
فروشنده
نیروی فروش
در علم حقوق به معنی بایع
فروشنده مغازه دار
فروشنده
a person who sells goods or services as an occupation, esp. in a store or throughout a specific geographic territory