salesman ship

/ˈseɪlzmənˈʃɪp//ˈseɪlzmənʃɪp/

معنی: فروشندگی، هنر فروشندگی
معانی دیگر: فروشندگی، هنر فروشندگی، مهارت در فروشندگی، روش فروش یا فروشندگی

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: the process, skill, or manner of selling or promoting something.

جمله های نمونه

1. I was captured by his brilliant salesmanship.
[ترجمه زهرا] من مبهوت فروشندگی عالی او شده بودم
|
[ترجمه گوگل]من اسیر فروشندگی درخشان او شدم
[ترجمه ترگمان]من توسط salesmanship درخشان او دستگیر شده بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Clever salesmanship can persuade you to buy things you don't really want.
[ترجمه گوگل]فروشندگی هوشمندانه می تواند شما را متقاعد کند چیزهایی را بخرید که واقعاً نمی خواهید
[ترجمه ترگمان]عاقلانه است که این روش برای خرید چیزهایی است که واقعا نمی خواهید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Good salesmanship depends on a cool mind.
[ترجمه گوگل]فروشندگی خوب به یک ذهن خونسرد بستگی دارد
[ترجمه ترگمان]salesmanship خوب به یک ذهن خوب بستگی دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He has not much experience in salesmanship.
[ترجمه گوگل]او تجربه زیادی در زمینه فروشندگی ندارد
[ترجمه ترگمان]او در salesmanship تجربه زیادی ندارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. My amazement at his pride and joy in salesmanship will be easily understood this article.
[ترجمه گوگل]شگفتی من از غرور و شادی او در فروشندگی در این مقاله به راحتی قابل درک خواهد بود
[ترجمه ترگمان]تعجب من از غرور و شادی او در عوض این مقاله به آسانی درک خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Salesmanship and advertising are activities in which Americans excel.
[ترجمه گوگل]فروشندگی و تبلیغات فعالیت هایی هستند که آمریکایی ها در آنها برتری دارند
[ترجمه ترگمان]تبلیغات و تبلیغات فعالیت هایی هستند که آمریکایی ها در آن برتری دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Learning the skills of salesmanship takes time and effort.
[ترجمه گوگل]یادگیری مهارت های فروشندگی نیازمند زمان و تلاش است
[ترجمه ترگمان]یادگیری مهارت های of زمان و تلاش را می طلبد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. He then turned to Timberwise's poor salesmanship, which he had pinpointed as its fundamental weakness.
[ترجمه گوگل]او سپس به فروش ضعیف تیمبروایز روی آورد، که به عنوان ضعف اساسی آن اشاره کرده بود
[ترجمه ترگمان]سپس رویش را به روش بیچاره Timberwise که همان طور که ضعف اساسی آن را مشخص کرده بود، تبدیل کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The school offers a course on salesmanship.
[ترجمه گوگل]این مدرسه یک دوره آموزشی در زمینه فروشندگی ارائه می دهد
[ترجمه ترگمان]این مدرسه یک دوره آموزشی را در salesmanship برگزار می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Be careful not to add a bunch of salesmanship here.
[ترجمه گوگل]مواظب باشید که یک سری مهارت فروش را در اینجا اضافه نکنید
[ترجمه ترگمان]مراقب باش که یه مشت معامله رو اینجا اضافه نکنی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. How does working as a lifeguard pertain to salesmanship?
[ترجمه گوگل]کار به عنوان نجات غریق چه ارتباطی با فروشندگی دارد؟
[ترجمه ترگمان]چگونه به عنوان یک نجات غریق به salesmanship مربوط می شود؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He read a book on salesmanship but it didn't help.
[ترجمه گوگل]او کتابی در زمینه فروشندگی خواند اما فایده ای نداشت
[ترجمه ترگمان]او کتابی را روی salesmanship خواند، اما کمک نکرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. But it will take all Mr Obama's salesmanship to talk his own party round.
[ترجمه گوگل]اما برای صحبت کردن در مورد حزب اوباما به تمام مهارت های فروشندگی او نیاز است
[ترجمه ترگمان]اما تمام سخنرانی آقای اوباما برای صحبت در مورد حزب خودش را به عهده خواهد گرفت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. So far, though, Mr Obama's salesmanship has pushed harder the other way.
[ترجمه گوگل]با این حال، تا کنون، فروشندگی آقای اوباما راه دیگری را سخت‌تر کرده است
[ترجمه ترگمان]با این حال، salesmanship آقای اوباما به روش دیگری فشار آورده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. Bad salesmanship was responsible for the party's defeat.
[ترجمه گوگل]فروشندگی بد عامل شکست حزب بود
[ترجمه ترگمان]salesmanship بد مسئول شکست حزب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

فروشندگی (اسم)
salesman ship, solicitorship

هنر فروشندگی (اسم)
salesman ship

انگلیسی به انگلیسی

• technique for selling goods; qualities associated with a successful salesman; power to convince, ability to generate interest in a product or subject
salesmanship is skill that a person has in persuading people to buy things.

پیشنهاد کاربران

بپرس