معنی: فروشندگی، هنر فروشندگیمعانی دیگر: فروشندگی، هنر فروشندگی، مهارت در فروشندگی، روش فروش یا فروشندگی
بررسی کلمه
اسم ( noun )
• : تعریف: the process, skill, or manner of selling or promoting something.
جمله های نمونه
1. I was captured by his brilliant salesmanship.
[ترجمه زهرا] من مبهوت فروشندگی عالی او شده بودم
|
[ترجمه گوگل]من اسیر فروشندگی درخشان او شدم [ترجمه ترگمان]من توسط salesmanship درخشان او دستگیر شده بودم [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
2. Clever salesmanship can persuade you to buy things you don't really want.
[ترجمه گوگل]فروشندگی هوشمندانه می تواند شما را متقاعد کند چیزهایی را بخرید که واقعاً نمی خواهید [ترجمه ترگمان]عاقلانه است که این روش برای خرید چیزهایی است که واقعا نمی خواهید [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Good salesmanship depends on a cool mind.
[ترجمه گوگل]فروشندگی خوب به یک ذهن خونسرد بستگی دارد [ترجمه ترگمان]salesmanship خوب به یک ذهن خوب بستگی دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He has not much experience in salesmanship.
[ترجمه گوگل]او تجربه زیادی در زمینه فروشندگی ندارد [ترجمه ترگمان]او در salesmanship تجربه زیادی ندارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. My amazement at his pride and joy in salesmanship will be easily understood this article.
[ترجمه گوگل]شگفتی من از غرور و شادی او در فروشندگی در این مقاله به راحتی قابل درک خواهد بود [ترجمه ترگمان]تعجب من از غرور و شادی او در عوض این مقاله به آسانی درک خواهد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Salesmanship and advertising are activities in which Americans excel.
[ترجمه گوگل]فروشندگی و تبلیغات فعالیت هایی هستند که آمریکایی ها در آنها برتری دارند [ترجمه ترگمان]تبلیغات و تبلیغات فعالیت هایی هستند که آمریکایی ها در آن برتری دارند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. Learning the skills of salesmanship takes time and effort.
[ترجمه گوگل]یادگیری مهارت های فروشندگی نیازمند زمان و تلاش است [ترجمه ترگمان]یادگیری مهارت های of زمان و تلاش را می طلبد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. He then turned to Timberwise's poor salesmanship, which he had pinpointed as its fundamental weakness.
[ترجمه گوگل]او سپس به فروش ضعیف تیمبروایز روی آورد، که به عنوان ضعف اساسی آن اشاره کرده بود [ترجمه ترگمان]سپس رویش را به روش بیچاره Timberwise که همان طور که ضعف اساسی آن را مشخص کرده بود، تبدیل کرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. The school offers a course on salesmanship.
[ترجمه گوگل]این مدرسه یک دوره آموزشی در زمینه فروشندگی ارائه می دهد [ترجمه ترگمان]این مدرسه یک دوره آموزشی را در salesmanship برگزار می کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. Be careful not to add a bunch of salesmanship here.
[ترجمه گوگل]مواظب باشید که یک سری مهارت فروش را در اینجا اضافه نکنید [ترجمه ترگمان]مراقب باش که یه مشت معامله رو اینجا اضافه نکنی [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. How does working as a lifeguard pertain to salesmanship?
[ترجمه گوگل]کار به عنوان نجات غریق چه ارتباطی با فروشندگی دارد؟ [ترجمه ترگمان]چگونه به عنوان یک نجات غریق به salesmanship مربوط می شود؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. He read a book on salesmanship but it didn't help.
[ترجمه گوگل]او کتابی در زمینه فروشندگی خواند اما فایده ای نداشت [ترجمه ترگمان]او کتابی را روی salesmanship خواند، اما کمک نکرد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. But it will take all Mr Obama's salesmanship to talk his own party round.
[ترجمه گوگل]اما برای صحبت کردن در مورد حزب اوباما به تمام مهارت های فروشندگی او نیاز است [ترجمه ترگمان]اما تمام سخنرانی آقای اوباما برای صحبت در مورد حزب خودش را به عهده خواهد گرفت [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. So far, though, Mr Obama's salesmanship has pushed harder the other way.
[ترجمه گوگل]با این حال، تا کنون، فروشندگی آقای اوباما راه دیگری را سختتر کرده است [ترجمه ترگمان]با این حال، salesmanship آقای اوباما به روش دیگری فشار آورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. Bad salesmanship was responsible for the party's defeat.
[ترجمه گوگل]فروشندگی بد عامل شکست حزب بود [ترجمه ترگمان]salesmanship بد مسئول شکست حزب بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
فروشندگی (اسم)
salesman ship, solicitorship
هنر فروشندگی (اسم)
salesman ship
انگلیسی به انگلیسی
• technique for selling goods; qualities associated with a successful salesman; power to convince, ability to generate interest in a product or subject salesmanship is skill that a person has in persuading people to buy things.