sales representative

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: a salesperson, esp. one who travels to clients on behalf of a manufacturer or distributor.

جمله های نمونه

1. She had a stressful job as a sales representative.
[ترجمه گوگل]او شغل پر استرسی به عنوان نماینده فروش داشت
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده فروش شغل پر استرس داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. In a sales-orientated approach the sales representative is focussing on his needs as a seller.
[ترجمه گوگل]در رویکرد فروش محور، نماینده فروش بر نیازهای خود به عنوان یک فروشنده تمرکز می کند
[ترجمه ترگمان]در یک رویکرد مبتنی بر فروش، نماینده فروش بر نیاز خود به عنوان یک فروشنده تمرکز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. A publishing sales representative is mainly home-based, with visits to schools to sell publishers' educational lines.
[ترجمه گوگل]نماینده فروش انتشارات عمدتاً خانگی است و از مدارس برای فروش خطوط آموزشی ناشران بازدید می کند
[ترجمه ترگمان]یک نماینده فروش نشر عمدتا خانگی است و از مدارس بازدید می کند تا خطوط آموزشی ناشران را به فروش برساند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The role of the sales representative is extremely important in the organization's overall sales effort.
[ترجمه گوگل]نقش نماینده فروش در تلاش فروش کلی سازمان بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]نقش نماینده فروش در تلاش کلی فروش سازمان بسیار مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. His work as a sales representative for Cornhill Life Insurance enabled him to obtain personal details on members of the police.
[ترجمه گوگل]کار او به عنوان نماینده فروش بیمه زندگی کورنهیل به او امکان داد تا اطلاعات شخصی اعضای پلیس را به دست آورد
[ترجمه ترگمان]کار او به عنوان نماینده فروش بیمه عمر Cornhill او را قادر ساخت تا جزئیات شخصی را در مورد اعضای پلیس به دست آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. He worked as a sales representative and she stayed home to have a family.
[ترجمه گوگل]او به عنوان نماینده فروش کار می کرد و او برای داشتن خانواده در خانه ماند
[ترجمه ترگمان]او به عنوان نماینده فروش کار می کرد و او در خانه ماند تا یک خانواده داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Whatever the reasons, Dawn Cunningham, a sales representative from Elk Grove Village, Ill., was not happy as she spent $45 the other day to fill the tank of her Honda Pilot sport utility vehicle.
[ترجمه گوگل]به هر دلیلی، داون کانینگهام، نماینده فروش از دهکده الک گروو، ایالت ایلینو، خوشحال نبود زیرا روز گذشته 45 دلار خرج کرد تا مخزن خودروی اسپرت هوندا پایلوت خود را پر کند
[ترجمه ترگمان]به دلایلی، دان کانینگهام، نماینده فروش دهکده Elk گروو، من خوشحال نبود که ۴۵ دلار در روز دیگر برای پر کردن باک خودرو هوندا پایلوت هزینه کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The writer is an sales representative.
[ترجمه گوگل]نویسنده نماینده فروش است
[ترجمه ترگمان]نویسنده یک نماینده فروش است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The sales representative of the brand close a bargain through visiting and the long-term follow-up service mainly.
[ترجمه گوگل]نماینده فروش این برند عمدتاً از طریق بازدید و خدمات پیگیری طولانی مدت معامله را انجام می دهد
[ترجمه ترگمان]نماینده فروش برند یک معامله را از طریق بازدید و خدمات پی گیری بلند مدت به طور عمده انجام می دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. What the company needs is a highly competitive sales representative.
[ترجمه گوگل]آنچه شرکت به آن نیاز دارد یک نماینده فروش بسیار رقابتی است
[ترجمه ترگمان]آنچه که شرکت نیاز دارد یک نماینده فروش بسیار رقابتی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The sales representative feels confirmed by the company's policy.
[ترجمه گوگل]نماینده فروش با خط مشی شرکت احساس تایید می کند
[ترجمه ترگمان]نماینده فروش احساس می کند که توسط سیاست شرکت تایید شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. She is a sales representative for a large company.
[ترجمه گوگل]او نماینده فروش یک شرکت بزرگ است
[ترجمه ترگمان]او یک نماینده فروش برای یک شرکت بزرگ است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Act as liaison between customer and sales representative.
[ترجمه گوگل]به عنوان رابط بین مشتری و نماینده فروش عمل کنید
[ترجمه ترگمان]به عنوان رابط بین مشتری و نماینده فروش عمل کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. I am a competent product sales representative and promoter.
[ترجمه گوگل]من یک نماینده فروش محصول و تبلیغ کننده صالح هستم
[ترجمه ترگمان]من نماینده فروش محصول با صلاحیت و پروموتر هستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• marketing representative, sales promoter who markets the company's products

پیشنهاد کاربران

ویزیتور ( بازاریاب کالا )
بازاریاب یک محصول
نماینده ی فروش محصولات یک شرکت.
نمایندگی فروش

بپرس