🔸 معادل فارسی:
پند خردمندانه / توصیه ی حکیمانه / نصیحت عاقلانه
در زبان محاوره ای:
حرف حساب، نصیحت درست وحسابی، توصیه ی پدرانه یا مادرانه
🔸 تعریف ها:
1. ( ادبی – خردمندانه ) :
توصیه ای که از فردی باتجربه، دانا یا خردمند صادر می شه و معمولاً عمیق، سنجیده و قابل اعتماد هست
... [مشاهده متن کامل]
مثال: My grandfather always gave me sage advice about life and love.
پدربزرگم همیشه نصیحت های خردمندانه ای درباره ی زندگی و عشق بهم می داد.
2. ( فرهنگی – پدرانه یا مادرانه ) :
توصیه هایی که از بزرگ ترها یا افراد قابل اعتماد می شنوی، معمولاً با نیت خیر و تجربه ی زیاد
مثال: Before I left home, my mom gave me some sage advice: “Always trust your instincts. ”
قبل از اینکه از خونه برم، مامانم یه نصیحت حکیمانه بهم کرد: �همیشه به حس درونیت اعتماد کن. �
3. ( طنزآمیز – گاهی کنایه ای ) :
در برخی موارد، به صورت کنایه یا طعنه برای توصیه های ساده یا بدیهی استفاده می شه
مثال: “Turn it off and on again?” Wow, thanks for the sage advice.
�خاموش و روشنش کن؟� وای، ممنون بابت این پند حکیمانه!
🔸 مترادف ها:
wise counsel – thoughtful advice – sound guidance – prudent suggestion
پند خردمندانه / توصیه ی حکیمانه / نصیحت عاقلانه
در زبان محاوره ای:
حرف حساب، نصیحت درست وحسابی، توصیه ی پدرانه یا مادرانه
🔸 تعریف ها:
1. ( ادبی – خردمندانه ) :
توصیه ای که از فردی باتجربه، دانا یا خردمند صادر می شه و معمولاً عمیق، سنجیده و قابل اعتماد هست
... [مشاهده متن کامل]
مثال: My grandfather always gave me sage advice about life and love.
پدربزرگم همیشه نصیحت های خردمندانه ای درباره ی زندگی و عشق بهم می داد.
2. ( فرهنگی – پدرانه یا مادرانه ) :
توصیه هایی که از بزرگ ترها یا افراد قابل اعتماد می شنوی، معمولاً با نیت خیر و تجربه ی زیاد
مثال: Before I left home, my mom gave me some sage advice: “Always trust your instincts. ”
قبل از اینکه از خونه برم، مامانم یه نصیحت حکیمانه بهم کرد: �همیشه به حس درونیت اعتماد کن. �
3. ( طنزآمیز – گاهی کنایه ای ) :
در برخی موارد، به صورت کنایه یا طعنه برای توصیه های ساده یا بدیهی استفاده می شه
مثال: “Turn it off and on again?” Wow, thanks for the sage advice.
�خاموش و روشنش کن؟� وای، ممنون بابت این پند حکیمانه!
🔸 مترادف ها: