sacrificed


معنی: ذبیح

مترادف ها

ذبیح (صفت)
sacrificed, slaughtered

پیشنهاد کاربران

از دست رفته. مستهلک شده
فدا کردن قربانی کردن
فدا کردن_ در اینجا past است
قربانی شده، تباه شده، نابود شده، خراب شده
I already said call
Be in tune
Your great carelessness lovingly sacrificed our love
از قبل گفته بودم تماس بگیرین
هماهنگ باشین
بی دقتی زیادی شما ، عاشقانه عشق ما را فدا کرد
قربانی کردن

بپرس