sachem

/ˈseɪtʃəm//ˈseɪtʃəm/

(برخی قبایل سرخپوست آمریکای شمالی) سرقبیله، رئیس ایل، ادم کله گنده یابانفوذ

بررسی کلمه

اسم ( noun )
• : تعریف: in some North American Indian cultures such as the Iroquois, the chief of a tribe or a member of the governing body of a confederation of tribes.

جمله های نمونه

1. The gens deposes the sachem and war - chief at will.
[ترجمه گوگل]تیره ساچم و جنگ - رئیس به میل خود را برکنار می کند
[ترجمه ترگمان] The the the and and war - at will deposes deposes deposes deposes will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will will
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. No gens would have a chief or sachem from any gens but its own.
[ترجمه گوگل]هیچ تیره‌ای از هیچ تیره‌ای به جز تیره‌ای رئیس یا ساچم نخواهد داشت
[ترجمه ترگمان]هیچ کس رئیس یا sachem از هر کس دیگری جز خود او نداشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The tribe comprised several villages, each with its own local chief, or sachem.
[ترجمه گوگل]این قبیله شامل چندین روستا بود که هر کدام رئیس محلی یا ساچم خود را داشتند
[ترجمه ترگمان]قبیله شامل چندین روستا، هر یک با رئیس محلی، یا sachem بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He could not go out to war as a sachem.
[ترجمه گوگل]او نمی توانست به عنوان یک ساخم به جنگ برود
[ترجمه ترگمان]او نمی توانست به عنوان یک sachem به جنگ برود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Let them come, if they like, be It'sagamore, sachem, or pow - wow .
[ترجمه گوگل]بگذارید بیایند، اگر دوست دارند، این ساگامور، ساچم یا پاو - واو
[ترجمه ترگمان]بذار اونا بیان، اگه دوست داشته باشن، \"It\"، \"sachem\"، \"or\" - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - - -
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

انگلیسی به انگلیسی

• chief of an american indian tribe; leader of a political party (slang)

پیشنهاد کاربران

بپرس