• : تعریف: a secret operation or act, esp. one carried out by an insider, to damage property, obstruct operations, undermine negotiations, or the like. • مترادف: subversion, undermining
فعل گذرا ( transitive verb )حالات: sabotages, sabotaging, sabotaged
• : تعریف: to attack or damage by sabotage. • مترادف: subvert, undermine • مشابه: cripple, disable, disrupt, foul up, hamstring, harm, impair, incapacitate, obstruct, queer, sap, throw a monkey wrench into, vandalize
جمله های نمونه
1. the secret burning down of factories was one of the many acts of sabotage by german agents
آتش زدن مخفیانه ی کارخانه ها یکی از چندین نوع خرابکاری عوامل آلمانی بود.
2. The rebels had tried to sabotage the oil pipeline.
[ترجمه سعید یار] شورشیان تلاش کردند به خط لوله انتقال نفت آسیب برسانند.
|
[ترجمه نمد] آتش سوزی یک تصادف بوده یا خرابکاری؟
|
[ترجمه گوگل]شورشیان تلاش کرده بودند خط لوله نفت را خراب کنند [ترجمه ترگمان]شورشیان کوشیده اند تا خط لوله نفت را خراب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. Was the fire an accident or sabotage?
[ترجمه صداقت] آیا آتش سوزی خرابکاری بود یا اتفاقی؟
|
[ترجمه گوگل]آیا آتش سوزی یک حادثه بود یا خرابکاری؟ [ترجمه ترگمان]آتش سوزی بوده یا خرابکاری؟ [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. They conducted a campaign of economic sabotage.
[ترجمه گوگل]آنها یک کارزار خرابکاری اقتصادی انجام دادند [ترجمه ترگمان]آن ها کمپین خرابکاری اقتصادی را انجام دادند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. The fire at the factory was caused by sabotage.
[ترجمه گوگل]آتش سوزی در کارخانه به دلیل خرابکاری رخ داده است [ترجمه ترگمان]آتش سوزی در کارخانه براثر خرابکاری ایجاد شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. They underwent courses in radio communication, demolition, and sabotage.
[ترجمه گوگل]آنها دوره های ارتباط رادیویی، تخریب و خرابکاری را گذراندند [ترجمه ترگمان]آن ها تحت دوره های ارتباطی رادیویی، تخریب و خرابکاری قرار گرفتند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. They had tried to sabotage our plans.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کرده بودند نقشه های ما را خراب کنند [ترجمه ترگمان]آن ها سعی کرده بودند نقشه ما را خراب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. They began a campaign of industrial and economic sabotage.
[ترجمه گوگل]آنها کارزار خرابکاری صنعتی و اقتصادی را آغاز کردند [ترجمه ترگمان]آن ها شروع به مبارزه با خرابکاری اقتصادی و اقتصادی کردند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
9. This was a deliberate attempt to sabotage the ceasefire.
[ترجمه گوگل]این یک تلاش عمدی برای خراب کردن آتش بس بود [ترجمه ترگمان]این یک تلاش عمدی برای کارشکنی در آتش بس بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The terrorists were planning acts of sabotage to destabilize the country.
[ترجمه گوگل]تروریست ها در حال برنامه ریزی اقدامات خرابکارانه برای بی ثبات کردن کشور بودند [ترجمه ترگمان]تروریست ها در حال برنامه ریزی برای کارشکنی در بی ثبات کردن کشور بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. They tried to sabotage my birthday party.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند جشن تولد من را خراب کنند [ترجمه ترگمان]اونا سعی کردن جشن تولدم رو خراب کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The bombing was a spectacular act of sabotage.
[ترجمه گوگل]بمباران یک اقدام خرابکارانه دیدنی بود [ترجمه ترگمان]بمب گذاری یک اقدام نمایشی تماشایی بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. They tried to sabotage my party by getting drunk.
[ترجمه گوگل]آنها سعی کردند با مست شدن در مهمانی من خرابکاری کنند [ترجمه ترگمان]اونا سعی کردن با مست کردن مهمونی من رو خراب کنن [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Protesters failed to sabotage the peace talks.
[ترجمه گوگل]معترضان نتوانستند مذاکرات صلح را خراب کنند [ترجمه ترگمان]معترضان نتوانستند مذاکرات صلح را خراب کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. One of the journalists queried whether sabotage could have been involved.
[ترجمه گوگل]یکی از روزنامه نگاران این سوال را مطرح کرد که آیا ممکن است خرابکاری صورت گرفته باشد [ترجمه ترگمان]یکی از روزنامه نگاران پرسید که آیا خرابکاری عمدی بوده است یا خیر [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
خرابکاری (اسم)
obliteration, desolation, subversion, sabotage
خرابکاری عمدی (اسم)
sabotage
کارشکنی و خرابکاری (اسم)
sabotage
خرابکاری کردن (فعل)
sabotage, subvert
تخصصی
[حقوق] خرابکاری، کارشکنی، آسیب وارد کردن به تولیدات و ماشین آلات توسط کارگران در جریان اختلافات کارگری
انگلیسی به انگلیسی
• malicious damage or disruption (usually caused by a person within the organization) maliciously destroy, intentionally damage or disrupt if something is sabotaged, it is deliberately damaged or destroyed. verb here but can also be used as an uncount noun. e.g. ...widespread sabotage and the disruption of rail communications. ...several failed attempts to carry out sabotage attacks. if you sabotage a plan or activity, you deliberately prevent it from being successful.
پیشنهاد کاربران
✍ توضیح: The deliberate destruction or damage of something, usually for political or military reasons 💥💣 🔍 مترادف: Vandalism ✅ مثال: The enemy attempted to sabotage the supply lines during the night.
مثال؛ He tried to sabotage her chances of getting the promotion by spreading false rumors. In a discussion about a sports match, one might say, “The opposing team’s coach accused us of trying to sabotage their game. ” ... [مشاهده متن کامل]
A person recounting a personal experience might say, “My ex - roommate tried to sabotage my relationship by spreading lies about me. ”
۱. خرابکاری ۲. خرابکاری کردن. کارشکنی کردن. اخلال کردن ۳. خراب کردن. ضایع کردن مثال: As for those who took to a mosque for sabotage. آنان که مسجدی برای خرابکاری و کارشکنی ساختند. �وَالَّذِینَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا�
هم معنای فعلی داره و هم اسمی. خرابکاری کردن ، خرابکاری
خرابکاری
noun: a deliberate act of destruction or disruption in which equipment is damaged verb: destroy property or hinder normal operations ◀️ Given false papers saying she was Nicole Minet, of Dunkirk, Ms. Segouin ferried messages and weapons among members of the local partisan network on a bicycle she had stolen from a German. Lt. Boursier said he taught her how to use submachine guns, rifles and handguns. According to President Macron’s office, she also helped the partisans sabotage German troop trains. ... [مشاهده متن کامل]
خراب کردن، قربانی کردن
دو به هم زنی
از بین بردن مانع تراشی کردن مختل کردن خراب کردن خدشه دار کردن ناتوان کردن تضعیف کردن عمل خرابکاری در چیزی
sabotage ( علوم نظامی ) واژه مصوب: خرابکاری تعریف: اقداماتی با هدف آسیب رساندن به توان دفاع ملی یک کشور
چوب لای چرخ گذاشتن
Screw up
خرابکاری . کارشکنی . ضایع کردن کسی
Sabotage : خرابکاری کردن - کرم ریختن - کرم ریزی - برهم زدن نظم - آسیب زدن و یا قطع کردن و شکستن چیزی از روی عمد و بدجنسی ( خصوصا توسط فردی در یک سازمان ) - کارشکنی همون کرم ریختن خیلی باحال معنا میکنه این واژه رو Do not Sabotage : جوون نَکَن - کرم نریز - کارشکنی نکن و نظمو بهم نزن تلفظشم میشه : سَبِ تاژ Malicious هم میشه :: مخرب - آسیب رسان - کینه توزانه - از روی بدجنسی