stint

/ˈstɪnt//stɪnt/

معنی: مضایقه کردن، محدود کردن، کم دادن، از روی لئامت دادن، بقناعت واداشتن
معانی دیگر: وظیفه ی محوله، کار، تکلیف، زمان اجرای کار، طول کار، دوران (کار)، (دوران) خدمت، کرانبند کردن، در مضیقه گذاشتن، حصه ی کم دادن، دریغ داشتن، کم گذاشتن، صرفه جویی کردن، محدودیت، حد، کرانبندی، (نادر) سهم محدود، (جانورشناسی) یلوه ی کوچک (calidris minuta)

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: stints, stinting, stinted
• : تعریف: to restrict to a certain number or amount, often stingily.
مشابه: scant, scrimp
فعل ناگذر ( intransitive verb )
• : تعریف: to refrain from spending; to be sparing or frugal.
متضاد: glut
مشابه: retrench, scrape, scrimp, spare

- They stinted for years hoping to save enough for their children's education.
[ترجمه مریم] آنها سالها صرفه جویی کرده بودند تا برای فرزندانشان پس انداز کنند.
|
[ترجمه گوگل] آن‌ها سال‌ها به امید پس‌انداز کافی برای تحصیل فرزندان‌شان ادامه دادند
[ترجمه ترگمان] آن ها سال ها وقت خود را از دست داده بودند تا بتوانند به اندازه کافی برای آموزش کودکانشان صرفه جویی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- With respect to our birthday parties, our mother never stinted.
[ترجمه گوگل] با احترام به جشن های تولد ما، مادر ما هرگز هوس نکرد
[ترجمه ترگمان] ، با احترام به مهمونی تولد ما مادرمون هیچ وقت آب
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
اسم ( noun )
مشتقات: stinter (n.)
(1) تعریف: a set or fixed amount of work or a duty to be performed within a specific period of time.

- He signed up for another stint in the Navy.
[ترجمه شان] او برای یک دورا ن خدمت دیگر، در نیروی دریایی، نام نویسی ( ثبت نام ) کرد.
|
[ترجمه گوگل] او برای یک دوره دیگر در نیروی دریایی ثبت نام کرد
[ترجمه ترگمان] اون برای یه نفر دیگه تو نیروی دریایی ثبت نام کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Did you do your stint this week?
[ترجمه شان] وظایف محوله این هفته ات را ، انجام داده ای؟
|
[ترجمه گوگل] آیا دوره کاری خود را در این هفته انجام دادید؟
[ترجمه ترگمان] تمام stint رو این هفته انجام دادی؟
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a sharply limited or restricted quantity.
مشابه: dearth

جمله های نمونه

1. without stint
بی مضایقه

2. a two-year stint as a newspaper reporter
خدمت دو ساله به عنوان گزارشگر روزنامه

3. he performed his stint satisfactorily
کارهای محوله ی خودش را خوب انجام داد.

4. they will have to stint themselves for months to buy a bicycle
برای خریدن یک دوچرخه مجبور خواهند بود ماه ها صرفه جویی کنند.

5. america helped her allies without stint
امریکا بدون مضایقه به متحدان خود کمک کرد.

6. Don't stint on time to make a plan.
[ترجمه گوگل]به موقع برای برنامه ریزی کوتاهی نکنید
[ترجمه ترگمان]به وقتش استفاده نکن تا نقشه بکشی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He did a two - year stint in the army when he left school.
[ترجمه گوگل]او یک دوره دو ساله را در ارتش گذراند که مدرسه را ترک کرد
[ترجمه ترگمان]وقتی مدرسه را ترک کرد دو سال در ارتش خدمت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Mark did a two-year stint in the army.
[ترجمه گوگل]مارک یک دوره دو ساله در ارتش انجام داد
[ترجمه ترگمان]مارک کاری دو ساله در ارتش انجام داد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He has just finished a stint of compulsory military service.
[ترجمه گوگل]او به تازگی یک دوره خدمت اجباری را به پایان رسانده است
[ترجمه ترگمان]او تازه کار اجباری سربازی را به پایان رسانده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. I've done my stint in the kitchen for today.
[ترجمه گوگل]من کارم را برای امروز در آشپزخانه انجام داده ام
[ترجمه ترگمان]من امروز stint را در آشپزخانه انجام دادم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. They didn't stint on food and drink at their wedding.
[ترجمه گوگل]آنها در مراسم عروسی خود به خوردن و نوشیدن اکتفا نکردند
[ترجمه ترگمان]آن ها به خاطر غذا و نوشیدن در عروسی با هم غذا نخوردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Then I had a stint as security officer in Hong Kong.
[ترجمه گوگل]سپس به عنوان افسر امنیتی در هنگ کنگ مشغول به کار شدم
[ترجمه ترگمان]پس من به عنوان یه افسر امنیتی در \"هنگ کنگ\" کار کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. After a brief spell/stint in the army, he started working as a teacher.
[ترجمه گوگل]پس از مدت کوتاهی در ارتش به عنوان معلم مشغول به کار شد
[ترجمه ترگمان]او پس از یک دوره کوتاهی از کار در ارتش شروع به کار به عنوان یک معلم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She praises her pupils without stint.
[ترجمه گوگل]او مردمک های خود را بدون وقفه تمجید می کند
[ترجمه ترگمان]او بدون رعایت احترام، شاگردان او را ستایش می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. She met her husband during her stint at the London office.
[ترجمه گوگل]او در طول خدمتش در دفتر لندن با شوهرش آشنا شد
[ترجمه ترگمان]او شوهرش را در دوره اقامتش در دفتر لندن ملاقات کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. Perhaps her most productive period was her five-year stint as a foreign correspondent in New York.
[ترجمه گوگل]شاید پربارترین دوره او، دوره پنج ساله او به عنوان خبرنگار خارجی در نیویورک بود
[ترجمه ترگمان]شاید خوش ترین دوره او دوره پنج ساله او به عنوان خبرنگار خارجی در نیویورک بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Don't stint yourself - take another slice of cake.
[ترجمه گوگل]خودتان را خفه نکنید - یک تکه کیک دیگر بردارید
[ترجمه ترگمان]به خودت زحمت نده - یه تیکه دیگه از کیک بردار
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. We don't need to stint ourselves-have some more!
[ترجمه گوگل]ما نیازی به خنثی کردن خود نداریم - بیشتر داشته باشیم!
[ترجمه ترگمان]لازم نیست به خودمون فشار بیاریم - یه مقدار بیشتر وقت داریم!
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مضایقه کردن (فعل)
scrimp, begrudge, skimp, stint, scant

محدود کردن (فعل)
curb, demarcate, border, bound, limit, fix, narrow, terminate, determine, define, dam, stint, restrict, confine, delimit, circumscribe, compass, gag, straiten, cramp, delimitate, impale

کم دادن (فعل)
skimp, stint, scant, short-change

از روی لئامت دادن (فعل)
stint

ب قناعت واداشتن (فعل)
stint

انگلیسی به انگلیسی

• fixed amount of work; period of time; limitation, restriction
restrict, limit, economize, skimp; be frugal
a stint is a period of time spent doing a particular job or activity; an informal word.

پیشنهاد کاربران

a fixed or limited period of time spent doing a particular job or activity
دوره مشخص و محدودی برای انجام یک شغل یا فعالیت، دوره خدمت و فعالیت
He has just finished a stint of compulsory military service
...
[مشاهده متن کامل]

Perhaps her most productive period was her five - year stint as a foreign correspondent in New York
Mr Rose's career has included a 17 - year stint working for M&S
She did a stint in an electronics factory
Bob resigned last summer after a two - year stint as finance director

منابع• https://dictionary.cambridge.org/dictionary/english/stint
دوره period
قناعت کردن
سهم محدود،
وظیفه ی محوله
some centrist Democrats have mistrusted him ever since he followed a stint as a Middle East peace negotiator in the Clinton administration by co - writing a 2001 essay in which he broke from a Washington consensus
NEW YORK TIMES@
دوره خدمت
دوره

بپرس