society

/səˈsaɪəti//səˈsaɪəti/

معنی: اجتماع، محفل، گروه، جمعیت، انجمن، شرکت، مجمع، مصاحبت، جامعه، نظام اجتماعی، اشتراک مساعی، انسگان
معانی دیگر: همزیگان، گروهگان، همباش، هامه، جمع، حضور، محضر، همنشینی، همگن گاه، همگین گان، طبقه ی ممتاز، هزار فامیل، اجتماعی، همزیگانی، وابسته به طبقات ممتاز، هزار فامیلی، اعیانی، همکاران، همگنان، آشنایان، (گروه گیاه یا جانور که یک واحد همگن را تشکیل می دهند) هامه، همگنگان، همباشگاه، معاشرت، حشرونشر

بررسی کلمه

اسم ( noun )
حالات: societies
(1) تعریف: a community or group of people who live in the same country or area and are linked with each other by such things as laws and customs.
مترادف: community
مشابه: circle, fellowship

- The twentieth century saw a considerable change in how our society views women.
[ترجمه گوگل] قرن بیستم شاهد تغییر قابل توجهی در نحوه نگرش جامعه ما به زنان بود
[ترجمه ترگمان] قرن بیستم شاهد تغییر قابل توجهی در نحوه نگرش جامعه ما به زنان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Every society considers some behaviors acceptable and others unacceptable.
[ترجمه Mahour] همه جوامع شامل بعضی رفتار های مورد قبول و غیر قابل قبول هستند.
|
[ترجمه گوگل] هر جامعه ای برخی رفتارها را قابل قبول و برخی دیگر را غیرقابل قبول می داند
[ترجمه ترگمان] هر جامعه رفتارهایی را قابل قبول و برخی غیرقابل قبول می داند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: human beings as a whole.
مشابه: community, public

- The scientists believed their invention would benefit society.
[ترجمه گوگل] دانشمندان معتقد بودند که اختراع آنها به نفع جامعه است
[ترجمه ترگمان] دانشمندان بر این باور بودند که اختراع آن ها به نفع جامعه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a particular group that is in some way distinct from the community as a whole, or distinct from other groups of people as seen from a historical perspective.

- polite society
[ترجمه ر.ر] نظام اجتماعی مؤدب
|
[ترجمه گوگل] جامعه مودب
[ترجمه ترگمان] از معاشرت با اعیان و اشراف
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- bourgeois society
[ترجمه گوگل] جامعه بورژوایی
[ترجمه ترگمان] جامعه بورژوا،
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Elizabethan society.
[ترجمه گوگل] جامعه الیزابتی
[ترجمه ترگمان] جامعه عصر الیزابت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(4) تعریف: the upper-class or fashionable people generally.
مترادف: elite, gentry

- She was expected to marry a member of society.
[ترجمه گوگل] انتظار می رفت او با یکی از اعضای جامعه ازدواج کند
[ترجمه ترگمان] او انتظار داشت با یک عضو جامعه ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Society shunned him when he wrote a book that mocked the lifestyle of the upper classes.
[ترجمه گوگل] وقتی کتابی نوشت که سبک زندگی طبقات بالا را به سخره گرفت، جامعه از او دوری کرد
[ترجمه ترگمان] وقتی کتابی می نوشت که سبک زندگی طبقات بالا را مسخره می کرد، جامعه از او دوری می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(5) تعریف: a group of persons associated for a particular purpose or activity in connection with shared interests or beliefs.
مترادف: association, club, guild, organization
مشابه: alliance, circle, crowd, order, union

- The local art society welcomes new artists and tries to assist them.
[ترجمه گوگل] جامعه هنری محلی از هنرمندان جدید استقبال می کند و سعی می کند به آنها کمک کند
[ترجمه ترگمان] جامعه هنر محلی از هنرمندان جدید استقبال می کند و می کوشد تا به آن ها کمک کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The Women's State Temperance Society was founded with the goal of regulating and limiting the sale of alcohol.
[ترجمه گوگل] جامعه اعتدال دولتی زنان با هدف تنظیم و محدود کردن فروش الکل تأسیس شد
[ترجمه ترگمان] انجمن اعتدال دولتی زنان با هدف تنظیم و محدود کردن فروش مشروبات الکلی تاسیس شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(6) تعریف: company; companionship.
مترادف: companionship, company, fellowship

- His society is pleasant to me.
[ترجمه گوگل] جامعه او برای من خوشایند است
[ترجمه ترگمان] معاشرت با من خوشایند است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
صفت ( adjective )
• : تعریف: relating to elegant, fashionable, or genteel society.
مترادف: aristocratic, social, upper-class
مشابه: chic, elegant, fashionable, genteel, highborn, stylish

- He'd never been to one of these society dinners before and had no idea what to wear.
[ترجمه گوگل] او هرگز به یکی از این شام های جامعه نرفته بود و نمی دانست چه بپوشد
[ترجمه ترگمان] پیش از این هرگز به یکی از این رستوران های محافل نرفته بود و نمی دانست چه بپوشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- Their engagement was announced in the society pages of the newspaper.
[ترجمه گوگل] نامزدی آنها در صفحات جامعه روزنامه اعلام شد
[ترجمه ترگمان] نامزدی آن ها در صفحات انجمن روزنامه اعلام شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. society consists of a mass of discrete and distinct individuals
اجتماع عبارت است از توده ای از افراد مجزا و مشخص.

2. a society of lawyers
انجمن وکلای دادگستری

3. a society permeated with idealism
جامعه ای سرشار از آرمان گرایی

4. a society tainted with fascism
جامعه ای که فاشیسم بر آن اثر سو گذاشته است

5. a society that values education
جامعه ای که برای آموزش و پرورش ارزش قایل است

6. a society wedding
یک ازدواج اعیانی

7. english society is still a class society
جامعه ی انگلیس هنوز جامعه ای طبقاتی است.

8. high society
طبقه ی اعیان

9. the society page of a newspaper
صفحه ی امور اجتماعی روزنامه

10. the society puts up printed notices of its activities
انجمن اطلاعات چاپی درباره ی فعالیت های خود منتشر می کند.

11. today¨s society imposes conformity
اجتماع امروزی همنوایی را تحمیل می کند.

12. cooperative society
1- انجمن تعاونی 2- (انگلیس) فروشگاه تعاونی (که سود آن عاید اعضا می شود)

13. a classless society
جامعه ی بی طبقه،جامعه ی غیرطبقاتی

14. a close society
اجتماع بسته

15. a consumer society
جامعه ی مصرفی

16. a degenerate society
جامعه ی روبه انحطاط

17. a disjointed society
جامعه ی از هم گسیخته

18. a dissipated society
جامعه ی بی بند و بار

19. a hybrid society
جامعه ی چندگونه ای

20. a learned society
انجمن علمی

21. a literary society
انجمن ادبی

22. a plural society
جامعه ی چند گونه ای

23. a rough society where the government violates the rights of the people
جامعه ی پرخشونتی که دولت آن حقوق مردم را زیر پا می گذارد

24. a sound society
یک جامعه ی با ثبات

25. an advanced society
یک اجتماع پیشرفته

26. an agrarian society
جامعه ی وابسته به زمین و کشاورزی،جامعه ی روستایی

27. an agrarian society
یک جامعه ی کشاورزی

28. an agrarian society of petty producers
یک جامعه ی کشاورزی دارای تولید کنندگان کوچک

29. an open society
جامعه ی باز

30. an ordered society
اجتماع منظم

31. an unstable society
یک اجتماع دستخوش تغییر،جامعه بی ثبات

32. the feudal society was rather static
جامعه ی فئودال نسبتا ایستا بود.

33. a building society
(انگلیس) بانک رهنی

34. her debut into society
معرفی او به طبقه ی ممتاز جامعه

35. it is the society that fashions some youths into criminals
این اجتماع است که برخی جوانان را تبهکار می کند.

36. rejected by the society
مطرود اجتماع

37. superior classes of society
طبقات بالای اجتماع

38. the discards of society
مطرودان اجتماع

39. the dregs of society
تفاله های اجتماع

40. the refuse of society
واخورده های اجتماع

41. the texture of society
ساختار جامعه

42. there is no society that is not stratified
جامعه ی قشر بندی نشده وجود ندارد.

43. we seek the society of those we love
ما در پی همنشینی با کسانی هستیم که دوستشان داریم.

44. a satire on our society
طنزی مربوط به جامعه ما

45. forces that will regenerate society
نیروهایی که جامعه را احیا خواهد کرد

46. swift satirized the british society
سویفت جامعه ی انگلیس را مورد طنز قرار داد.

47. the frame of iranian society
ساختار جامعه ی ایران

48. the outcasts of the society
مطرودشدگان جامعه

49. the scum of the society
طبقات پست اجتماع

50. the surface of the society seems calm
ظاهر جامعه آرام به نظر می رسد.

51. the values which the society esteems
ارزش هایی که جامعه آنها را والا می شمارد

52. they are rejected by society
اجتماع آنها را طرد کرده است.

53. they tried to cleanse society of prostitution and addiction
آنان کوشیدند اجتماع را از فحشا و اعتیاد پاکسازی کنند.

54. we must serve the society in which we live
باید به جامعه ای که در آن زندگی می کنیم خدمت کنیم.

55. a cross section of iranian society
نمونه ی بارزی از جامعه ی ایران

56. a purely ideal concept of society
تصور صرفا خیال پردازانه ای از جامعه

57. for the betterment of the society
برای بهبود جامعه

58. the acting president of the society
رئیس موقت انجمن،کفیل ریاست انجمن

59. the criminal elements in a society
عوامل جنایتکار یک جامعه

60. the higher orders of the society
طبقات بالاتر اجتماع

61. the ideal of a world society
آرمان یک همزیگان جهانی

62. the lower ranges of the society
طبقات پایین تر اجتماع

63. the privileged classes of each society
طبقات ممتاز هر اجتماع

64. the proceedings of the philosophical society
شرح مذاکرات انجمن فلسفی

65. the status of women in society
مقام زن در جامعه

66. a man of middle rank in society
مردی با شان متوسط در اجتماع

67. corruption is the ulcer of their society
فساد جامعه ی آنها را تباه می کند

68. he flouted the conventions of his society
او رسوم اجتماع خود را زیرپا گذاشت.

69. the function of education in our society
عملکرد آموزش و پرورش در جامعه ی ما

مترادف ها

اجتماع (اسم)
union, muster, collection, assemblage, meeting, aggregation, community, commonwealth, society, assembly, crowd, commonweal, milieu, turn-out

محفل (اسم)
society, agora, circle, clique, ring

گروه (اسم)
many, school, section, outfit, mass, heap, cohort, kind, flock, society, assembly, clique, ring, troop, team, pack, army, host, corps, group, company, platoon, folk, crowd, class, gang, clinch, cluster, bunch, ensign, fry, shoal, bevy, concourse, swarm, throng, congregation, covey, herd, multitude, horde, legion, rout, skulk, squad

جمعیت (اسم)
habitancy, party, heap, flock, society, bike, army, group, company, population, crowd, people, mob, gang, cortege, press, throng, herd, habitance, gaggle

انجمن (اسم)
order, union, association, assemblage, faction, meeting, community, society, assembly, convention, institute, moot, group, company, council, convocation, congress, club, guild, coterie

شرکت (اسم)
firm, hand, association, society, company, unity, corporation, body corporate, cahoot, consociation

مجمع (اسم)
convent, meeting, society, convention, club

مصاحبت (اسم)
companionship, society

جامعه (اسم)
society

نظام اجتماعی (اسم)
society

اشتراک مساعی (اسم)
society, synergy

انسگان (اسم)
society

تخصصی

[نساجی] انجمن - جامعه

انگلیسی به انگلیسی

• group of people who have joined together to pursue a common interest or goal, association, organization; community; human beings and the relations between them; rich upper class; fellowship, companionship
of or pertaining to the upper class
you can refer to the people in a country as its society.
a society is an organization for people who have the same interest or aim.

پیشنهاد کاربران

جامعه / اجتماع
مثال: Our society needs to address issues of inequality.
جامعه ما باید به مسائل نابرابری پرداخت کند.
*آموزش زبانهای انگلیسی، ترکی استانبولی و اسپانیایی
An organization or club formed for a particular purpose or activity.
سازمان/تشکل/انجمنی که اهداف و فعالیت خاصی را دنبال می کند
society: جامعه
جامعه، اجتماع
{به یک معنی} مرکز نیکوکاری، انجمن خیریه
هم نشینی
معاشرت
جامعه
اجتماع
همزیستی
اجتماع
society ( باستان‏شناسی )
واژه مصوب: جامعه
تعریف: جماعتی ( community ) ساختمند از انسان ها که از سنت ها یا نهادها یا ملیت یکسان برخوردارند
population
اجتماعی
طبقه ی اعیان،
طبقه ی ممتاز
جامعه انسانی
انجمن، ( *جامعه* )
جامعه
We live in a large society 💲💲💲
ما در یک جامعه ی بزرگ زندگی می کنیم
سوسایتی یا Society
به معنی جامعه، انجمن، اجتماع، مجتمع، تجمع،
و
اینجور چیز هاست
لطفا لایک کنید
انجمن
جامعه
جامعه

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٨)

بپرس