slip in

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
یواشکی وارد شدن / بی سروصدا داخل شدن / زیرپوستی اضافه کردن
در زبان محاوره ای:
یواشکی اومد تو، یه چیزی رو قاطی کرد، بی صدا وارد شد
________________________________________
...
[مشاهده متن کامل]

🔸 تعریف ها:
1. ** ( فیزیکی – حرکتی ) :**
وارد شدن به جایی به صورت بی سروصدا، سریع یا بدون جلب توجه
مثال: He slipped in through the back door.
یواشکی از در پشتی وارد شد.
2. ** ( استعاری – گفتاری یا نوشتاری ) :**
اضافه کردن چیزی به صورت زیرپوستی یا غیرمشهود، مثلاً در حرف یا متن
مثال: She slipped in a sarcastic comment during the meeting.
یه جمله ی طعنه آمیز رو یواشکی وسط جلسه قاطی کرد.
3. ** ( اجتماعی – موقعیتی ) :**
پیوستن به جمع یا موقعیت بدون اعلام رسمی یا توجه زیاد
مثال: I just slipped in at the last minute.
در لحظه ی آخر یواشکی وارد شدم.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
sneak in – slide in – creep in – insert subtly – ease in

مطلبی را ناواضح/ گنگ بیان کردن
if you slip in a remark, you make sure that you say it in a conversation in a way that is not too obvious
He managed to slip in a few comments about his rich father.
I just slip into a place and I don't think straight
Devil in my ear tryna tell me everything's great
And in a year I realize I'm in the same place
Running in the same race same pace

به تدریج شروع به تجربه یک وضعیت ناخوشایند یا دشوار را بنمایید.
بدون جلب توجه زیاد حرفی را زدن
وارد شدن به جایی بدون اینکه کسی متوجه شود
I walked steadily to the interview room, opened the door quietly and
slipped in.