94 1534 100 1 settle down /ˈsɛtəl daʊn/ /ˈsɛtl daʊn/1- زن گرفتن و خانواده تشکیل دادن 2- (در محل یا شغل و غیره) مستقر شدن 3- آرام گرفتن 4- کوشش کردن، جدیت به خرج دادن واژه settle down در جمله های نمونه 1. I'm not ready to settle down yet. [ترجمه رحمان] من هنوز آماده تشکیل خانواده دادن نیستم49|1 [ترجمه مسعود] من هنوز آمادگی سروسامان گرفتن را ندارم13|4 [ترجمه ترگمان]من هنوز آماده نیستم که ساکن شوم [ترجمه گوگل]من هنوز آماده نیستم که بروم [ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید 2. One day I'll want to settle down and have a family. [ترجمه دکتر مینا] روزی من خانواده تشکیل می دهم و یک خانواده خواهم داشت16|1 [ترجمه مسعود] یک روزی من سروسامان خواهم گرفت و خانواده خواهم داشت.2 ... معنی کلمه settle down به انگلیسی settle down• stay in one place; adopt a more regular secure lifestyle; become established; calm down settle down را به اشتراک بگذارید پیشنهاد کاربران حسام مهدوی عادت کردن (به شغل و غیره ) مرضیه رهنورد سر و سامان گرفتن na بر تخت نشستن omid Aramoon3000 انجام دادن کاری-مسلط شدن-شدن-مستقرشدن-درست کردن-تلاش کردن-بهبودبخشیدن-بهینه سازی Ehsan ازدواج کردن-ته نشین شدن-جمع شدن موادی در کف یک ظرف محمدرضا فیروزجایی تهنشین شدن حامد نیازی سروسامان گرفتنآرامش دادن مهديه سر و سامان گرفتن(در زندگي و شغل)جاگير شدن(در مكان)ته نشين شدنآروم شدن Parisa Be quiet المیرا Stay in one place a.r (to begin or settle into a life of stability, order, and peace (typically by getting marriedto become calmto begin living a stable and orderly lifeto begin feeling less excited, nervous, or anxiousto stop being rowdy or boisterous Mahdis تشکیل خانواده دادن abdollah آرام باشید Negar leave with sb Eli آرام گرفتن حسن امامی سر و سامان گرفتن when are you going to settle down?مثلا به کسی که مدت زیادیه نامزد هستند میگیم کی شما میخواید سر و سامان بگیرید؟ محمد از تاب چیزی افتادن. آرام گرفتن. تشکیل خانواده دادن Unknown سر و سامان گرفتن 🖤Ayda🖤 قصد ازدواج داشتن وتشکیل خانواده به عبارتی سرو سامان گرفتن❤️😇❤️ محمد مستقل شدن مهناز تکیه کردن ج ساکن شدن- sara slicer دست کشیدنآرام کردن (کودکان)بیخیال چیزی شدن دانیال I am redy to settle down and have a family(A good example) shayan ریشه انداختن و سروسامون گرفتن English User جا افتادن، هماهنگ شدنShe quickly settled down in her new house/job/school.مقیم شدن، سکنی گزیدن(زن و زندگی دار شدن)Eventually I'd like to settle down and have a family, but not yet.آرام و قرار گرفتنOK, everybody, settle down.سر به راه شدن,، جا افتاده شدنHe settled down after he married Vicki. sajjad از جات جم نخور ! معنی یا پیشنهاد شما واژه نام شما رایانامه معنی یا پیشنهاد شما نام نویسی | ورود تازه ترین پیشنهادها مرتضی > judicial officer دکترحسینی > white hot farimoon > throw oneself into SuperSU > Sweet move مهدی نصر > wiggle room یاسین > مدل مدیسا > مدیسا SuperSU > arctic force نگارش واژه نو | پیشنهادهای امروز کوشاترین کاربران در یک هفته گذشته پارسا حیدری حمیدرضا دادگر_فریمانمحمدرضا ایوبی صانعFarhooddi darkestarرهگذرA.C.EDark Light فهرست کامل کوشاترین کاربران پرگفتگوترین واژگان در یک هفته گذشته پرفروغ تحسین آمیز حسرت آمیز shet نیازموده مرساد گریسته اند قوی رایی