send word


معنی: خبر دادن

جمله های نمونه

1. They sent word to the King of their arrival.
[ترجمه گوگل]آنها خبر ورود خود را به پادشاه فرستادند
[ترجمه ترگمان]آن ها خبر ورود خود را به پادشاه دادند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. She sent word that she would be late.
[ترجمه گوگل]او خبر داد که دیر خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]پیغام فرستاد که دیر خواهد شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. The mayor sent word he'd be late.
[ترجمه گوگل]شهردار خبر داد که دیر خواهد آمد
[ترجمه ترگمان]شهردار پیغام فرستاده بود که دیر خواهد کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. He sent word that he would not be able to come.
[ترجمه گوگل]او خبر داد که نمی تواند بیاید
[ترجمه ترگمان]خبر داد که نمی تواند بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. She sent word with her secretary that she would be unable to attend the meeting.
[ترجمه گوگل]او با منشی خود پیام فرستاد که نمی تواند در جلسه شرکت کند
[ترجمه ترگمان]او با منشی خود پیغام فرستاد که او قادر نخواهد بود در جلسه شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. She sent word she could not come.
[ترجمه گوگل]او خبر داد که نمی تواند بیاید
[ترجمه ترگمان]پیغام فرستاد که نمی تواند بیاید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He sent word to his family that his captors were treating him well.
[ترجمه گوگل]او به خانواده اش خبر داد که اسیرکنندگانش با او خوب رفتار می کنند
[ترجمه ترگمان]به خانواده اش خبر داد که captors او را خوب درمان کرده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. When Lee learned what the Federals were doing, he sent word for his scattered columns to converge west of Gettysburg.
[ترجمه گوگل]وقتی لی متوجه شد که فدرال‌ها چه می‌کنند، برای ستون‌های پراکنده‌اش خبر فرستاد تا در غرب گتیزبورگ همگرا شوند
[ترجمه ترگمان]وقتی لی فهمید که Federals دارند چه کار می کنند، به ستون پراکنده او اشاره کرد که به سمت غرب گتیس برگ جمع شوند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Your mama sent word for me to do this.
[ترجمه گوگل]مامانت برای من پیام فرستاد تا این کار را بکنم
[ترجمه ترگمان] مامانت برام پیغام فرستاد که این کارو بکنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Jody sends word for the bus to take the girls back to the Hyatt hotel.
[ترجمه گوگل]جودی از اتوبوس خبر می دهد تا دختران را به هتل حیات برگرداند
[ترجمه ترگمان]جودی \"یه پیغام برای اتوبوس میفرسته\" تا دخترا رو به هتل \"hyatt\" برگردونه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. The Lord of the Manor had sent word that he wished to see the players.
[ترجمه گوگل]Lord of the Manor پیامی فرستاده بود که می خواهد بازیکنان را ببیند
[ترجمه ترگمان]فرمانروای عمارت پیغام فرستاده بود که می خواهد بازیکنان را ببیند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. He operates from Southern California and sends words of hope and encouragement worldwide.
[ترجمه گوگل]او از جنوب کالیفرنیا کار می کند و سخنان امید و دلگرمی را در سراسر جهان می فرستد
[ترجمه ترگمان]او از کالیفرنیای جنوبی فعالیت می کند و کلماتی از امید و تشویق در سراسر جهان ارسال می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Minu sent word that I should stay with her in Ghanerao.
[ترجمه گوگل]مینو پیام فرستاد که باید در قانرائو با او بمانم
[ترجمه ترگمان]Minu پیغام فرستاد که من باید با او در Ghanerao بمانم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Finally he sent word that he was ready for her to come and marry him.
[ترجمه گوگل]سرانجام او خبر داد که حاضر است او بیاید و با او ازدواج کند
[ترجمه ترگمان]بالاخره به او خبر داد که برای او آماده است که بیاید و با او ازدواج کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He sent word, but never sent for them.
[ترجمه گوگل]او خبر فرستاد، اما هرگز به دنبال آنها نفرستاد
[ترجمه ترگمان]او پیغام فرستاد، اما هیچ وقت آن ها را نفرستاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خبر دادن (فعل)
inform, warn, advise, announce, give notice, send word

انگلیسی به انگلیسی

• pass on a message, inform

پیشنهاد کاربران

بپرس