searching

/ˈsɜːrt͡ʃɪŋ//ˈsɜːt͡ʃɪŋ/

معنی: طالب، پویا
معانی دیگر: نافذ، فرورو، رخنه یاب، (باد) سوزدار، دقیق، کامل، موشکافانه، جستجو کننده، بازرسی کننده، سخت

بررسی کلمه

صفت ( adjective )
مشتقات: searchingly (adv.)
(1) تعریف: examining thoroughly.
مترادف: close, in-depth, thorough
مشابه: careful, complete, exhaustive, scrupulous

- a searching investigation
[ترجمه گوگل] یک تحقیق جستجوگر
[ترجمه ترگمان] یک تحقیق تحقیقاتی
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: penetrating in observation.
مشابه: incisive, keen, knowing, penetrating, piercing, trenchant

- a searching stare
[ترجمه گوگل] یک نگاه جستجوگر
[ترجمه ترگمان] نگاه کنجکاوانه ای بر او انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. searching for the fugitives, the police fanned out across the plain
افراد پلیس در جستجوی فراریان در سرتاسر دشت پراکنده شدند.

2. a searching wind
باد سوزدار

3. scientists are still searching for a cure to cancer
دانشمندان هنوز دارند درباره ی درمان سرطان پژوهش می کنند.

4. Investigators are searching the wreckage of the plane to try to find the cause of the tragedy.
[ترجمه گوگل]بازرسان در حال جستجوی لاشه هواپیما هستند تا علت این فاجعه را بیابند
[ترجمه ترگمان]بازرسان در حال جستجوی لاشه هواپیما هستند تا علت این تراژدی را بیابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Interviewees need to be ready for some searching questions.
[ترجمه گوگل]مصاحبه شوندگان باید برای برخی از سوالات جستجو آماده باشند
[ترجمه ترگمان]Interviewees باید برای چند تا سوال، آماده باشن
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Investigators are searching the wreckage of the plane to try and find the cause of the tragedy.
[ترجمه گوگل]بازرسان در حال جستجوی لاشه هواپیما برای یافتن علت فاجعه هستند
[ترجمه ترگمان]بازرسان در حال جستجوی لاشه هواپیما هستند تا علت این تراژدی را بیابند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. He gave me a searching look.
[ترجمه گوگل]نگاه جستجوگرانه ای به من انداخت
[ترجمه ترگمان]نگاهی به من انداخت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. I was searching this history website for something about Alexander the Great.
[ترجمه گوگل]من در این وب سایت تاریخ برای چیزی در مورد اسکندر مقدونی جستجو می کردم
[ترجمه ترگمان]من در حال جستجوی این وب سایت تاریخ برای چیزی در مورد الکساندر بزرگ بودم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. He was scrabbling about in the sand searching for the ring.
[ترجمه گوگل]او در شن ها به دنبال حلقه می گشت
[ترجمه ترگمان]داشت روی شن ها تقلا می کرد که حلقه را پیدا کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The birds come searching for juicy worms and grubs.
[ترجمه گوگل]پرندگان به دنبال کرم‌ها و دانه‌های آبدار می‌گردند
[ترجمه ترگمان]پرندگان به دنبال کرم های درشت و کرم grubs می گردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Animals are at their most vulnerable when searching for food for their young.
[ترجمه گوگل]حیوانات در هنگام جستجوی غذا برای بچه های خود در آسیب پذیرترین حالت خود هستند
[ترجمه ترگمان]حیوانات زمانی که به دنبال غذا برای جوانان خود می گردند، در معرض خطر بیشتری قرار دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. After several hours of aimless searching they were getting low on fuel.
[ترجمه گوگل]پس از چندین ساعت جستجوی بی هدف، سوخت آنها کم شده بود
[ترجمه ترگمان]پس از چند ساعت جستجوی بی هدف، آن ها در حال گرفتن سوخت بودند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Police are still searching for the missing child.
[ترجمه گوگل]پلیس همچنان در جستجوی کودک گم شده است
[ترجمه ترگمان]پلیس هنوز در جستجوی این کودک گم شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. She gave me a searching look and asked if I was lying.
[ترجمه گوگل]او نگاهی جستجوگر به من انداخت و پرسید که آیا دروغ می گویم؟
[ترجمه ترگمان]نگاهی به من انداخت و پرسید که آیا دروغ می گویم یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

طالب (صفت)
wishing, aspirant, appetent, demanding, searching, emulous, wishful

پویا (صفت)
searching, running, seeking, dynamic

انگلیسی به انگلیسی

• seeking, looking for; penetrating, piercing, sharp; rigorous, strict, accurate
act of looking for something, act of seeking
a searching question or look is intended to discover the truth about something.

پیشنهاد کاربران

🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : search
✅️ اسم ( noun ) : search / searcher
✅️ صفت ( adjective ) : searching / searchable
✅️ قید ( adverb ) : searchingly
همون سرچ کردن
یا جست و جو کردن، کاوش کردن
کسانی که به دنبال چیزی یا کسی می گردند
دقیق، موشکافانه
جستوجو کردن
جستجو کردن
بررسی
وارسی
جستجو

بپرس