schedule

/ˈskedʒʊl//ˈʃedjuːl/

معنی: صورت، برنامه، فهرست، جدول، برنامه زمانی، جدول زمانی، فرانما، زمان بندی کردن، در برنامه گذاردن، برنامه ریزی کردن، صورت یا فهرستی ضمیمه کردن
معانی دیگر: (معمولا ضمیمه ی ورقه ی خرید یا وصیت نامه یا ورقه ی مالیات و غیره) فهرست، ریزاقلام، زمان بندی، برنامه ی زمان بندی شده، ترتیب زمانی، (آمریکا) برنامه ی حرکت قطار (یا اتوبوس و غیره)، در جدول زمانی وارد کردن، جزو برنامه کردن، برنامه (و غیره) تعیین کردن، (در اصل) کاغذ دست نویسی شده، سیاهه

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a plan of activity organized by units of time.
مترادف: calendar, program, slate
مشابه: agenda, bill

- The doctor can't fit any more appointments into her schedule tomorrow.
[ترجمه علی بنائی] دکتر نمی تواند وقت ملاقات دیگری را در برنامه فردای خود قرار دهد.
|
[ترجمه N] دکتر نمی تواند وقت ملاقات دیگری را در برنامه فردای خود قرار دهد
|
[ترجمه nader] فردا دکتر نمیتواند هیچ وقت ملاقات بیشتری رادر برنامه اش جای دهد
|
[ترجمه Ahmad] فردا دکتر نمیتواند ملاقات دیگری را در برنامه اش قرار دهد.
|
[ترجمه Arman] دکتر نمی تواند هیچ قرار ( وقت ) ملاقات دیگری را در برنامه زمانی فردای خود جای دهد
|
[ترجمه Eahr] فردا دکتر نمیتونه که ویزیت بیشتری رو در برنامه اش قرار دهد
|
[ترجمه شان] خانم دکتر نمی تواند وقت ملاقات دیگری را در برنامه زمان بندی شده فردا بگنجاند.
|
[ترجمه گوگل] دکتر نمی تواند دیگر قرار ملاقات فردا را در برنامه او قرار دهد
[ترجمه ترگمان] دکتر نمی تواند فردا قرار ملاقات های بیشتری در برنامه خود داشته باشد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- According to the tour schedule, we should be in Rome next Tuesday.
[ترجمه نگین] هر دو درست است فرقی نمی کند
|
[ترجمه h.asgari] طبق برنامه زمانبندی ِ تور ، ما باید سه شنبه آینده در رُم باشیم.
|
[ترجمه h.a.asgari] بر طبق برنامه زمانبندی ِ تور ، ما میتونیم سه شنبه آینده در رُم باشیم.
|
[ترجمه گوگل] طبق برنامه تور سه شنبه آینده باید در رم باشیم
[ترجمه ترگمان] طبق برنامه تور، سه شنبه آینده باید در رم باشیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- She checked her class schedule to see if she had gym the next day.
[ترجمه Englishliteraturestudent] او برنامه ی کلاسی اش را چک کرد تا ببیند که روز بعد باشگاه دارد یا خیر.
|
[ترجمه Army] او برنامه کلاسی اش را چک ( بررسی ) کرد تا ببیند که ایا روز بعد ( فردا ) باشگاه دارد
|
[ترجمه گوگل] او برنامه کلاس خود را بررسی کرد تا ببیند آیا روز بعد ورزشگاه دارد یا خیر
[ترجمه ترگمان] برنامه کلاسش را چک کرد تا ببیند آیا روز بعد باشگاه دارد یا نه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: a timetable, as for trains or buses.
مترادف: timetable

- Check the bus schedule and see what time the bus gets in.
[ترجمه Englishliteraturestudent] برنامه ی اتوبوس را بررسی کن و ببین که اتوبوس کی می رسد.
|
[ترجمه مهسا] برنامه اتوبوس را بررسی کنید و ببینید اتوبوس چه زمانی میرسد.
|
[ترجمه گوگل] برنامه اتوبوس را بررسی کنید و ببینید اتوبوس چه ساعتی سوار می شود
[ترجمه ترگمان] برنامه اتوبوس را بررسی کنید و ببینید که اتوبوس چه زمانی وارد می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(3) تعریف: a list or inventory of items, often arranged by classification.
مترادف: inventory, itemization
مشابه: bill, roster

- a tariff schedule
[ترجمه شان] جدول تعرفه
|
[ترجمه گوگل] یک برنامه تعرفه
[ترجمه ترگمان] یک برنامه تعرفه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: schedules, scheduling, scheduled
(1) تعریف: to enter into an existing schedule.
مترادف: program
مشابه: assign, book, list, plan, slate

- We scheduled a stop in Seattle to visit some friends.
[ترجمه علی] ما یک توقف در سیاتل را در برنامه قرار دادیم تا به ملاقات تعدادی از دوستان برویم
|
[ترجمه شان] برای دیدار چند تن از دوستان، توقفی در سیاتل را در برنامه ( سفر ) خود گنجاندیم.
|
[ترجمه گوگل] توقفی در سیاتل برای دیدار چند دوست تعیین کردیم
[ترجمه ترگمان] قرار بود در سیاتل توقف کنیم تا از بعضی از دوستان دیدن کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

(2) تعریف: to set the date or time of.
مترادف: program
مشابه: arrange, calendar, plan, slate, time

- They scheduled the wedding for the middle of June.
[ترجمه گوگل] آنها مراسم عروسی را برای اواسط ژوئن برنامه ریزی کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها قرار ازدواج را برای اواسط ماه ژوئن برنامه ریزی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- The receptionist scheduled my next appointment for ten o'clock on Friday.
[ترجمه A.A] مسئول پذیرش قرار ملاقات بعدی مرا برنامه ریزی کرد برای ساعت ده روز جمعه
|
[ترجمه شان] متصدی پذیرش، قرار دیدار بعدی من را برای ساعت 10 بامداد جمعه تعیین کرد.
|
[ترجمه گوگل] مسئول پذیرش قرار بعدی من را برای ساعت ده روز جمعه گذاشته بود
[ترجمه ترگمان] متصدی پذیرش قرار بعدی من را برای ساعت ده روز جمعه برنامه ریزی کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

جمله های نمونه

1. a schedule of household items belonging to the deceased
فهرست اثاث منزل متعلق به متوفی

2. amortization schedule
جدول استهلاک

3. class schedule
برنامه ی کلاس ها

4. a flight schedule
برنامه ی (ساعات) پرواز

5. my daily schedule
برنامه ی روزانه ی من

6. the exam schedule is posted on the wall
برنامه ی امتحانات را به دیوار زده اند.

7. a tight daily schedule
برنامه ی روزانه ی پر (پر مشغله)

8. they laid out a schedule for building the new factory
ساختمان کارخانه ی جدید را زمان بندی کردند.

9. this sheet contains today's schedule of events
این ورقه حاوی جدول فعالیت های امشب است.

10. today, i have a full schedule
امروز برنامه ام پر است (تمام اوقاتم گرفته است).

11. a plaque on the door showed his name and his work schedule
پلاک روی در نام و ساعات کار او را نشان می داد.

12. His punishing work schedule had made him resort to drugs.
[ترجمه A.A] برنامه کار مجازاتش او را به سمت مواد مخدر سوق داد
|
[ترجمه 😃] زمان بندی کاری او باعث شده بود که او به مواد مخدر متوسل شود
|
[ترجمه گوگل]برنامه کاری تنبیهی او باعث شده بود به مواد مخدر متوسل شود
[ترجمه ترگمان]زمان بندی کاری او باعث شده بود که او به مواد مخدر متوسل شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She has overloaded her schedule with work, study, and family responsibilities.
[ترجمه گوگل]او برنامه خود را با کار، مطالعه و مسئولیت های خانوادگی پر کرده است
[ترجمه ترگمان]او زمانبندی خود را با کار، مطالعه و مسئولیت های خانوادگی بار کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. Our schedule went completely off the rails during the strike.
[ترجمه گوگل]برنامه ما در طول اعتصاب کاملاً از ریل خارج شد
[ترجمه ترگمان]برنامه ما در طول حمله به طور کامل از ریل خارج شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. He had complained of exhaustion after his gruelling schedule over the past week.
[ترجمه گوگل]او پس از برنامه طاقت فرسا در هفته گذشته از خستگی شکایت کرده بود
[ترجمه ترگمان]او پس از برنامه gruelling در طول هفته گذشته، از فرط خستگی شکایت کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The tunnel project has already fallen behind schedule.
[ترجمه علی] پروژه تونل از برنامه عقب افتاده است.
|
[ترجمه گوگل]پروژه تونل در حال حاضر از برنامه عقب افتاده است
[ترجمه ترگمان]پروژه تونل در حال حاضر پشت سر برنامه قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. Currently she has a punishing schedule of five presentations a day.
[ترجمه گوگل]در حال حاضر او یک برنامه تنبیهی از پنج ارائه در روز دارد
[ترجمه ترگمان]در حال حاضر او یک برنامه آموزشی پنج سخنرانی در روز دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. The plane's departure is on schedule.
[ترجمه گوگل]حرکت هواپیما طبق برنامه است
[ترجمه ترگمان]حرکت هواپیما در حال برنامه ریزی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The secretary is trying to schedule the month's appointments.
[ترجمه گوگل]منشی در تلاش است تا قرارهای ماه را برنامه ریزی کند
[ترجمه ترگمان]دبیر در حال تلاش برای برنامه ریزی قرار ملاقات های این ماه است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. I have a hectic schedule for the next few days.
[ترجمه گوگل]من برای چند روز آینده برنامه پرتنشی دارم
[ترجمه ترگمان]من برای چند روز آینده یک برنامه گیج کننده دارم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. His work schedule still includes speaking engagements and other public appearances.
[ترجمه گوگل]برنامه کاری او همچنان شامل سخنرانی و سایر حضورهای عمومی است
[ترجمه ترگمان]برنامه کاری او هنوز شامل engagements صحبت و دیگر ظواهر عمومی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Let me look over my schedule.
[ترجمه گوگل]بگذارید برنامه‌ام را بررسی کنم
[ترجمه ترگمان]بذار برنامه هام رو مرور کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

صورت (اسم)
face, invoice, figure, physiognomy, sign, aspect, form, visage, picture, shape, hue, file, roll, muzzle, list, schedule, effigy, roster, phase, facies

برنامه (اسم)
title, program, scheme, bill of fare, plan, schedule, code, syllabus

فهرست (اسم)
index, file, roll, list, inventory, schedule, registry, table, catalog, repertory, roster, concordance

جدول (اسم)
curb, list, schedule, tableau, table, chart, diagram

برنامه زمانی (اسم)
schedule

جدول زمانی (اسم)
schedule

فرانما (اسم)
schedule

زمان بندی کردن (فعل)
schedule

در برنامه گذاردن (فعل)
schedule

برنامه ریزی کردن (فعل)
schedule

صورت یا فهرستی ضمیمه کردن (فعل)
schedule

تخصصی

[عمران و معماری] برنامه زمانبندی شده - برنامه اجرایی - برنامه زمانبندی
[کامپیوتر] زمانبندی
[برق و الکترونیک] برنامه زمانی، جدول زمانی
[صنعت] زمانبندی، برنامه زمانی
[حقوق] تعیین تاریخ کردن، در برنامه یا جدول گنجاندن، جدول، برنامه، فهرست، صورت
[نساجی] نامگذاری - تسمیه - جدول - ریز برنامه
[ریاضیات] زمان بندی کردن، برنامه ی زمانی، در جدول گذاردن، زمان بندی، برنامه ی زمان بندی، ریز برنامه تهیه کردن، فهرست گذاردن، نقشه، برنامه، نمودار

انگلیسی به انگلیسی

• timetable, agenda, itinerary; plan, scheme
make a schedule, create a timetable; enter into a timetable; plan for a certain date
a schedule is a plan that gives a list of events or tasks, together with the times at which each thing should happen or be done.
if something is scheduled to happen at a particular time, arrangements have been made for it to happen then.
a schedule is also a written list of things, for example a list of prices, details, or conditions; a formal use.
a schedule is also a timetable for trains, buses, and aeroplanes; used in american english.
if something happens ahead of schedule, it happens earlier than the time planned.
if you are behind schedule, you are doing things later than the times planned.
if something happens on schedule, it happens at the time planned.
if something is done to schedule or according to schedule, it is done at the times that were planned in advance.

پیشنهاد کاربران

به تلفظ متفاوت امریکایی و بریتیش هم دقت شود
Definite schedule
برنامه ( کلاسی، تلویزیونی، رادیویی ) یا فهرست زمانی ( صد درصدی، قطعی، حتمی )
برنامه ریزی کردن - مقرر کردن - برنامه - فهرست
مقرر کردن
برنامه ریزی کردن
برنامه زمان بندی
Aplan of activities or events and when they will happen
رده ، دسته
timetable
برنامه. برنامه ریزی کردن. فهرست . جدول
برنامه زمان بندی شده
[مدیریت پروژه]۱ - برنامه ی زمانی؛ زمان بندی؛ برنامه ی فعالیت؛ برنامه ی زمانی و مکانی؛ ۲ - دستور جلسه؛ برنامه ی گفت وگو
[اقتصاد] جدول تعرفه بندی ( مالیات و غیره ) ؛ جدول نرخ بندی
[حقوق] الحاقیه ( قانون )
برنامه زمانی/برنامه ریزی زمانی
مثلا حراج محصولات در مناسبت های خاص
. a plan of things that must be done
تلفظ اِسکِجول
مقیاس
A plon of what someone is going to do
برنامه _ برنامه زمانی
زمان بندی کردن
برنامه زمانی
جدول زمان بندی
برنامه ریزی کردن
program
در پزشکی و جراحی به معنی وقت دادن/ برنامه یا وقت عمل تعیین کردن برای بیمار است
متره برآورد ( نرم افزار Revit تخصصی همین نرم افزار )
عمومی: زمان بندی
در بیمه: جدول مشخصات بیمه نامه. جدولی که معمولا در ابتدای قرار داد بیمه گذاشته می شود و حاوی برخی اطلاعات قرارداد بیمه از جمله نام بیمه گر و بیمه گذار، حدود تعهدات، مبلغ حق بیمه و گاهی حتی بخشی از شرایط خصوصی است
برنامه زمانی
جدول زمانی
زمان بندی
بَـــرنآمِـه ریــزی
فهرسـت کردن
جَـدوَل زَمآنی
**
برنامه زمانی / فهرست / برنامه
برنامه
Meg's new book is well ahead of schedule
کتاب جدید مگ بسیار جلوتر از برنامه است ✡️
جدول زمانی، ساعت پرواز و نشست هواپیما: )
برنامه، جدول زمانی
زمانبندی
A plan or list of time when things will happend or be done
I've got a busy schedule next week
( Schedule is noun )
جدول زمانی
زمانبندی ( پروژه )
طراحی
زمان گذاشتن، وقت گذاشتن ( برای کاری یا چیزی )
برنامه ر وزانه
A plan of things that must be done
جدول
برنامه ریزی
تقویم و برنامه
a plan of things that will happen or must be done
برنامه، زمان

مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ٤٣)

بپرس