saliva

/səˈlaɪvə//səˈlaɪvə/

معنی: خوی، بزاق، اب دهان، خدو
معانی دیگر: آب دهان، خیو (spittle و spit هم می گویند)

بررسی کلمه

اسم ( noun )
مشتقات: salivary (adj.)
• : تعریف: the colorless, tasteless liquid that is produced by glands in the mouth and that aids in the tasting, chewing, and digestion of food.

جمله های نمونه

1. saliva is secreted by glands in the mouth
آب دهان توسط غدد دهان ترشح می شود.

2. to eject saliva from the mouth
از دهان تف انداختن

3. He wiped a dribble of saliva from his chin.
[ترجمه گوگل]آب دهانش را از چانه اش پاک کرد
[ترجمه ترگمان]آب دهانش را از روی چانه اش پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. Saliva is a liquid secreted by glands in or near the mouth.
[ترجمه گوگل]بزاق مایعی است که از غدد داخل یا نزدیک دهان ترشح می شود
[ترجمه ترگمان]Saliva مایعی است که توسط غدد درون یا نزدیک دهان ترشح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The smell of food causes the saliva to flow.
[ترجمه شان] بوی غذا، سبب جاری شدن بزاق ( دهان ) می شود.
|
[ترجمه گوگل]بوی غذا باعث جاری شدن بزاق می شود
[ترجمه ترگمان]بوی غذا باعث می شود که بزاق به جریان بیفتد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Saliva dribbled from the baby's mouth.
[ترجمه گوگل]بزاق از دهان بچه چکید
[ترجمه ترگمان]دهانم از دهان بچه جاری شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. Saliva is secreted by glands in the mouth.
[ترجمه گوگل]بزاق از غدد موجود در دهان ترشح می شود
[ترجمه ترگمان]Saliva توسط غدد درون دهان ترشح می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The saliva dries and hardens quickly and with repeated flights, the bird slowly builds up the line into a low wall.
[ترجمه گوگل]بزاق به سرعت خشک و سفت می شود و با پروازهای مکرر، پرنده به آرامی خط را به دیواری کم ارتفاع می سازد
[ترجمه ترگمان]آب به سرعت خشک و سخت می شود و با پروازه ای مکرر، این پرنده به آرامی خط را به دیوار کوتاه تبدیل می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. And there were other things; saliva drooled from her lips and every few seconds she gave a retching cough.
[ترجمه گوگل]و چیزهای دیگری هم بود; آب دهانش از لب هایش بیرون می ریخت و هر چند ثانیه یک بار سرفه های شدیدی داشت
[ترجمه ترگمان]و چیزهای دیگری هم بود بزاق دهان از لب هایش بیرون می ریخت و هر چند ثانیه سرفه می کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Insurance companies can use saliva HIV tests, not just blood tests.
[ترجمه گوگل]شرکت های بیمه می توانند از آزمایش اچ آی وی بزاق استفاده کنند، نه فقط از آزمایش خون
[ترجمه ترگمان]شرکت های بیمه می توانند از تست های اچ آی وی استفاده کنند، نه فقط تست های خون
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. It savoured the tang of Biff's own saliva, similarly flavoured, like a waxing and ebbing tide inside his mouth.
[ترجمه گوگل]طعم بزاق خود بیف را می‌چشید، طعمی مشابه، مانند جزر و مدی که در داخل دهانش موج می‌زند
[ترجمه ترگمان]هوا بوی تند آب دهان و بوی تند آب دهان و مزه مزه مزه مزه می کند، مثل برق و تحلیل رفته رفته در دهانش مزه می ریزد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. The hepatitis B antigen is found in blood, saliva, urine, semen, vaginal secretions and possibly other body fluids.
[ترجمه گوگل]آنتی ژن هپاتیت B در خون، بزاق، ادرار، مایع منی، ترشحات واژن و احتمالاً سایر مایعات بدن یافت می شود
[ترجمه ترگمان]آنتی ژن هپاتیت B در خون، بزاق، ادرار، منی، ترشحات واژینال و احتمالا مایعات بدن یافت می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. She untied the knots and removed the saliva sodden strip of cushion covering from his mouth.
[ترجمه گوگل]گره‌ها را باز کرد و نوار بزاق غلیظی از پوشش بالشتک را از دهان او برداشت
[ترجمه ترگمان]او گره را باز کرد و نوار چسب خیس را که از دهانش بیرون امده بود بیرون آورد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. He was ravenous, saliva already slopping in his mouth, his stomach quaking with hunger.
[ترجمه گوگل]او هولناک بود، بزاق در دهانش فرو رفته بود، شکمش از گرسنگی می لرزید
[ترجمه ترگمان]او در حالی که شکمش از گرسنگی می لرزید، آب دهانش را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

خوی (اسم)
addiction, nature, character, habit, custom, affection, temper, temperament, propensity, bent, sweat, perspiration, strain, squint, slobber, slabber, proclivity, saliva

بزاق (اسم)
spit, slobber, saliva, sputum

اب دهان (اسم)
spit, slobber, saliva, spittle, slaver

خدو (اسم)
spit, saliva

تخصصی

[علوم دامی] بزاق

انگلیسی به انگلیسی

• clear watery liquid secreted into the mouth by the salivary glands (aids in taste and swallowing, begins the digestion of starches)
saliva is the watery liquid that forms in your mouth.

پیشنهاد کاربران

Sample sentence: When scientists magnified the contents in human saliva, they found about three hundred different microbes in it
[پزشکی] بزاق: ترشح شفاف تخلیه شونده به داخل دهان و حاوی آنزیم هضم نشاسته
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
فعل ( verb ) : salivate
اسم ( noun ) : salivation / saliva
صفت ( adjective ) : salivary
قید ( adverb ) : _
My whole mouth just filled with saliva.
دهنم آب افتاد
Noun - uncountable :
Spit
بزاق
آب دهان
تُف
به عنوان مثال :
The baby could not keep the saliva from dripping out of its mouth
منابع• https://www.ldoceonline.com/dictionary/saliva
بزاق , آب دهان
# He wiped a dribble of saliva from his chin
# The smell of food causes the saliva to flow
بزاق دهان
saliva ::: بزاق ، آب دهان ( برای هضم غذا )
spit :::::: تف ، آب دهان
تولید آب دهان به طور طبیعی برای هضم غذا : بزاق
the liquid that is produced naturally in your mouth
بیرون انداختن آب دهان : تف
...
[مشاهده متن کامل]

to force a small amount of saliva ( =the liquid in your mouth ) out of your mouth

تف
آب دهن

بپرس