standardize

/ˈstændərˌdaɪz//ˈstændədaɪz/

معنی: مرسوم کردن، متعارف کردن، مطابق درجه معینی دراوردن، همگون کردن
معانی دیگر: استانده کردن، یکجور کردن، میزان دار کردن، بامعیار معینی سنجیدن وطبقه بندی کردن

بررسی کلمه

فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: standardizes, standardizing, standardized
• : تعریف: to cause to conform to a standard.
مشابه: regulate, true

- The tests are standardized in order to make sure the same concepts are being tested in all the schools.
[ترجمه گوگل] آزمون ها استاندارد شده اند تا اطمینان حاصل شود که مفاهیم یکسان در همه مدارس آزمایش می شود
[ترجمه ترگمان] این آزمون ها به منظور حصول اطمینان از اینکه این مفاهیم در همه مدارس مورد آزمایش قرار گرفته اند، استاندارد شده اند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- We need to standardize the format throughout the report.
[ترجمه گوگل] ما باید قالب را در سراسر گزارش استاندارد کنیم
[ترجمه ترگمان] ما باید فرمت را در سراسر گزارش استاندارد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
- They standardized the operations in all their fast-food restaurants.
[ترجمه گوگل] آنها عملیات را در تمام رستوران های فست فود خود استاندارد کردند
[ترجمه ترگمان] آن ها عملیات را در تمام رستوران های فست فود خود استانداردسازی کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل ناگذر ( intransitive verb )
مشتقات: standardization (n.)
• : تعریف: to come into conformity to a standard.

جمله های نمونه

1. Attempts to standardize English spelling have never been successful.
[ترجمه گوگل]تلاش برای استاندارد کردن املای انگلیسی هرگز موفقیت آمیز نبوده است
[ترجمه ترگمان]تلاش برای استانداردسازی املای زبان انگلیسی هرگز موفق نبوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. We standardize parts such as rear-view mirrors, so that one type will fit any model of car we make.
[ترجمه گوگل]ما قطعاتی مانند آینه های دید عقب را استاندارد می کنیم، به طوری که یک نوع آن با هر مدل ماشینی که می سازیم مناسب باشد
[ترجمه ترگمان]ما بخش هایی مانند آینه نمای پشت را استاندارد می کنیم، به طوری که یک نوع با هر مدل ماشینی که می سازیم، جور می شود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. He understands that the government can not efficiently standardize an industry that literally changes by the minute.
[ترجمه گوگل]او می‌داند که دولت نمی‌تواند صنعتی را که به معنای واقعی کلمه لحظه به لحظه تغییر می‌کند استانداردسازی کند
[ترجمه ترگمان]او درک می کند که دولت نمی تواند به طور موثر یک صنعت را استاندارد کند که به معنای واقعی کلمه را تغییر دهد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. The committee hopes to standardize school curriculum and teaching techniques.
[ترجمه گوگل]این کمیته امیدوار است که برنامه درسی مدرسه و تکنیک های تدریس را استاندارد کند
[ترجمه ترگمان]این کمیته امیدوار است که برنامه درسی مدارس و تکنیک های تدریس را استاندارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. Slove all users'application problems timely and standardize system operation.
[ترجمه گوگل]همه مشکلات برنامه کاربران را به موقع برطرف کنید و عملکرد سیستم را استاندارد کنید
[ترجمه ترگمان]استفاده از همه مشکلات برنامه کاربران به موقع و استاندارد سازی عملیات سیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. In order to standardize the counting for imports and exports, especially for that of rare metals, it introduces China nonferrous metals assorting.
[ترجمه گوگل]به منظور استاندارد کردن شمارش واردات و صادرات، به ویژه برای فلزات کمیاب، مجموعه فلزات غیر آهنی چین را معرفی می کند
[ترجمه ترگمان]به منظور استاندارد سازی شمارش برای واردات و صادرات، به خصوص برای فلزات نایاب، فلزات nonferrous فلزات را معرفی می کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. We need to regulate and standardize accounting firms and other intermediary service organizations.
[ترجمه گوگل]ما نیاز به تنظیم و استانداردسازی شرکت های حسابداری و سایر سازمان های خدماتی واسطه داریم
[ترجمه ترگمان]ما باید بنگاه های حسابداری و دیگر سازمان های خدماتی واسطه را منظم و استاندارد کنیم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. In order to standardize the accounting of long-lived assets in practice, FASB and IASB issued related standards in 1995 and 199respectively.
[ترجمه گوگل]به منظور استانداردسازی حسابداری دارایی های با عمر طولانی در عمل، FASB و IASB استانداردهای مرتبط را به ترتیب در سال های 1995 و 199 صادر کردند
[ترجمه ترگمان]همچنین FASB و IASB به ترتیب با استانداردهای مربوط به سابقه در عمل، استانداردهای مربوط به سال های ۱۹۹۵ و ۱۹۹ را صادر کردند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. One of the biggest reasons to standardize consistently UID and GID numbers across all servers is so that you can move to a central authentication system, such as LDAP.
[ترجمه گوگل]یکی از بزرگترین دلایل برای استاندارد کردن اعداد UID و GID به طور مداوم در همه سرورها این است که بتوانید به یک سیستم احراز هویت مرکزی مانند LDAP بروید
[ترجمه ترگمان]یکی از بزرگ ترین دلایل استاندارد کردن numbers consistently و شناسه کاربر در تمام سرورها طوری است که شما می توانید به سیستم تایید مرکزی مثل LDAP حرکت کنید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. There's a lot you can't standardize and stick into an electronic format, " said Ms. Yokota, who has lectured on how to decide when a child's book is best suited for digital or print format.
[ترجمه گوگل]خانم یوکوتا، که درباره نحوه تصمیم‌گیری بهترین کتاب کودک برای فرمت دیجیتال یا چاپی سخنرانی کرده است، گفت: خیلی چیزها را نمی‌توانید استاندارد کنید و در قالب الکترونیکی بچسبانید
[ترجمه ترگمان]خانم Yokota که درباره نحوه تصمیم گیری در مورد زمانی که یک کتاب کودک برای فرمت دیجیتال یا چاپ مناسب است، سخنرانی کرده است، گفت: \" تعداد زیادی وجود دارد که نمی توانید آن را استاندارد کنید و به فرمت الکترونیکی بچسبانید \"
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Standardize the product cost structure and cost reduction.
[ترجمه گوگل]استاندارد سازی ساختار هزینه محصول و کاهش هزینه
[ترجمه ترگمان]اصلاح ساختار هزینه محصول و کاهش هزینه
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Prepare and standardize the validation procedures and documents for equipment and system.
[ترجمه گوگل]روش ها و اسناد اعتبار سنجی تجهیزات و سیستم را آماده و استاندارد کنید
[ترجمه ترگمان]آماده سازی و استاندارد سازی رویه های اعتبار سنجی و اسناد برای تجهیزات و سیستم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. Objective To standardize each cultivation sector even whole cultivating course of Desmodium styracifolium ( Osb . ) Merr.
[ترجمه گوگل]هدف استاندارد کردن هر بخش کشت حتی کل دوره کشت Desmodium styracifolium (Osb ) Merr
[ترجمه ترگمان]هدف استاندارد سازی هر بخش کاشت حتی در طول دوره پرورش Desmodium styracifolium (Osb)merr
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It is important to standardize nurses'practice of the informed consent procedure on patients with schizophrenia.
[ترجمه گوگل]استاندارد کردن عملکرد پرستاران از روش رضایت آگاهانه در بیماران مبتلا به اسکیزوفرنی بسیار مهم است
[ترجمه ترگمان]استانداردسازی تمرین پرستاران از روش رضایت آگاهانه بر روی بیماران مبتلا به شیزوفرنی، مهم است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. The third step is to standardize the signal, which can standardize the sampling point number and the size of different product forms.
[ترجمه گوگل]مرحله سوم استاندارد کردن سیگنال است که می تواند شماره نقطه نمونه برداری و اندازه اشکال مختلف محصول را استاندارد کند
[ترجمه ترگمان]سومین مرحله استاندارد کردن سیگنال است، که می تواند تعداد نقطه نمونه برداری و اندازه اشکال مختلف محصول را استاندارد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

مرسوم کردن (فعل)
introduce, standardize

متعارف کردن (فعل)
standardize

مطابق درجه معینی دراوردن (فعل)
standardize

همگون کردن (فعل)
standardize

تخصصی

[کامپیوتر] استاندارد نمودن .
[برق و الکترونیک] استاندارد کردن تنظیم نما و ضریب نیتجه به دست آمده باممیز شناور در کامپیوتر دیجیتال به طوری که ضرایب در محدوده ی کار عادی کامپیوتر قرار گیرند.
[ریاضیات] استانده کردن، برسنجیدن، استاندارد کردن

انگلیسی به انگلیسی

• establish standards, set basic rules and protocols; compare with a standard, evaluate in accordance with a standard (also standardise)
to standardize things means to change them so that they share the same features.

پیشنهاد کاربران

کالیبره کردن
معیار کردن
استداندارد سازی
🔍 دوستان مشتقات ( derivatives ) این کلمه اینها هستند:
✅ فعل ( verb ) : standardize
✅️ اسم ( noun ) : standard / standardization
✅️ صفت ( adjective ) : standard / standardless
✅️ قید ( adverb ) : standardly
طبقه بندی کردن
معیارمند نمودن
استاندارد سازی، استاندارد سازی کردن
بصورت استاندارد درآوردن
یکدست کردن
یکسان سازی کردن
نُرم

بپرس