stained

/steɪnd//steɪnd/

معنی: سیاه رو، لکدار

جمله های نمونه

1. i stained the chairs brown
صندلی ها را قهوه ای رنگ زدم.

2. she stained her honor for a handful of money
برای یک مشت پول شرف خود را لکه دار کرد.

3. ink had stained her fingers and her sleeves
جوهر انگشتان و آستین های او را لک کرده بود.

4. my mired boots stained her floor
چکمه های گل آلود من کف اتاق او را لک کرد.

5. her reputation has been stained
شهرت او لکه دار شده است.

6. by his evil deeds he stained his family name
با اعمال بد خود شهرت خانوادگی خود را لکه دار کرد.

7. His sheet was stained with blood running from his nose.
[ترجمه یوسف] ورقه او با خونریزی از بینی اش لکه دار شد
|
[ترجمه گوگل]ملحفه‌اش آغشته به خونی بود که از بینی‌اش می‌ریخت
[ترجمه ترگمان]صورتش از خون آغشته به خون بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. The blackberry juice stained their fingers .
[ترجمه گوگل]آب شاه توت انگشتانشان را لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان]آب توت سیاه انگشت هایش را پر کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. The juice from the berries stained their fingers red.
[ترجمه گوگل]آب میوه ها انگشتان آنها را قرمز کرد
[ترجمه ترگمان]آب از توت قرمز بود که انگشتان آن ها را قرمز کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. The windows have beautiful stained glass insets.
[ترجمه گوگل]پنجره ها دارای شیشه های رنگی زیبا هستند
[ترجمه ترگمان]پنجره ها شیشه های رنگی قشنگی دارند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. Her fingers were stained yellow from years of smoking.
[ترجمه گوگل]انگشتانش از سالها سیگار کشیدن زرد شده بود
[ترجمه ترگمان]انگشتانش از سال ها سیگار به زردی گراییده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. His white coat was grubby and stained.
[ترجمه گوگل]کت سفیدش کثیف و لکه دار بود
[ترجمه ترگمان]کت سفیدش کثیف و کثیف بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He has stained the good honor of his family with the guilt of his crime.
[ترجمه گوگل]او آبروی خوب خانواده اش را به گناه جنایتش آلوده کرده است
[ترجمه ترگمان]او شرافت خانوادگی خود را با گناه جنایت خویش آلوده کرده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. This cup is stained on the inside.
[ترجمه گوگل]این فنجان از داخل لکه دار شده است
[ترجمه ترگمان]این فنجان از داخل لکه دار شده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. His black cassock was dusty and sweat - stained.
[ترجمه گوگل]روسری مشکی او گرد و خاک و عرق - لکه دار بود
[ترجمه ترگمان]ردای سیاهش گرد و خاک گرفته بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

16. The events had stained the city's reputation unfairly.
[ترجمه گوگل]وقایع شهرت شهر را ناعادلانه لکه دار کرده بود
[ترجمه ترگمان]وقایع شهرت شهر را به ناحق لکه دار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

17. His crimes stained the family honour.
[ترجمه گوگل]جنایات او آبروی خانواده را لکه دار کرد
[ترجمه ترگمان]جرائم او افتخار خانواده را لکه دار کرده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

سیاه رو (صفت)
disgraced, dishonored, stained

لک دار (صفت)
stained

انگلیسی به انگلیسی

• discolored, smudged, spotted; colored with stain (of wood, glass, etc.)

پیشنهاد کاربران

رنگ و رو رفته
رنگ آمیزی شده
لکه دار، آلوده، زنگ زده، رنگ پس داده

بپرس