1. i stained the chairs brown
صندلیها را قهوهای رنگ زدم.
2. she stained her honor for a handful of money
برای یک مشت پول شرف خود را لکهدار کرد.
3. ink had stained her fingers and her sleeves
جوهر انگشتان و آستینهای او را لک کرده بود.
4. my mired boots stained her floor
چکمههای گلآلود من کف اتاق او را لک کرد.
5. her reputation has been stained
شهرت او لکه دار شده است.
6. by his evil deeds he stained his family name
با اعمال بد خود شهرت خانوادگی خود را لکه دار کرد.
7. His sheet was stained with blood running from his nose.
[ترجمه یوسف] ورقه او با خونریزی از بینی اش لکه دار شد
|
[ترجمه ترگمان]صورتش از خون آغشته به خون بود
[ترجمه گوگل]ورقه او با خونریزی از بینی اش رنگ آمیزی شد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. The blackberry juice stained their fingers .
...