rut

/ˈrət//rʌt/

معنی: عادت، اثر، گرمی، خط، شهوت، روش، رد جاده، خط شیار، خط انداختن، مست شهوت شدن، فحل شدن، گشن امدن، شور پیدا کردن، شیار دار کردن
معانی دیگر: شیار (به ویژه شیاری که توسط چرخ در گل و غیره ایجاد شود)، جای چرخ، کار روزمره و خسته کننده، عادت خشک، برنامه ی یکنواخت، جای چرخ گذاشتن، نربانگ شدن، مست شدن، (دوران حرارت جنسی پستانداران به ویژه نرها) نربانگ، فحلیت، مستی، فحل شدگی (heat و estrus هم می گویند)، شور

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a furrow or groove worn into the ground by something such as a wheeled vehicle.
مترادف: furrow, groove, track

(2) تعریف: a dull, boring routine or way of life.
مترادف: groove, routine

- The workers fell into a rut and never tried anything new.
[ترجمه گوگل] کارگران در یک خرابه افتادند و هرگز چیز جدیدی را امتحان نکردند
[ترجمه ترگمان] کارگران در دست انداز می افتند و هرگز هیچ چیز جدیدی را امتحان نمی کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید
فعل گذرا ( transitive verb )
حالات: ruts, rutting, rutted
• : تعریف: to make grooves or furrows in.
مترادف: furrow, groove
مشابه: ditch, indent, striate, trench
اسم ( noun )
• : تعریف: the periodic condition of sexual arousal in certain male animals, such as deer, during which they seek to mate.
فعل ناگذر ( intransitive verb )
حالات: ruts, rutting, rutted
• : تعریف: to be in a periodic condition of rut.
مشابه: arouse

جمله های نمونه

1. to fall into a rut
به برنامه ی هر روزی و یکنواخت عادت کردن

2. My job bores me?I feel I'm in a rut.
[ترجمه mori] شغلی که دارم حوصلمو سرمیبره، من دچار حس یکنواختی شدم
|
[ترجمه گوگل]کارم حوصله ام را سر می برد؟ احساس می کنم در بیراهه ای هستم
[ترجمه ترگمان]شغل من حوصله ات رو سر میبره؟ احساس می کنم در a
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. During the rut, stags can be seen fighting for females.
[ترجمه گوگل]در طول شیار، گوزن ها را می توان دید که برای ماده ها می جنگند
[ترجمه ترگمان]در طول این دست انداز، گوزن های نر را می توان برای مبارزه با زنان دید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. I'd got into a rut, cooking the same things week after week.
[ترجمه گوگل]من به یک رکود دچار شده بودم و هفته به هفته همان چیزها را می پختم
[ترجمه ترگمان]من عادت داشتم یک هفته بعد از هفته درست کار کنم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. I was stuck in a rut and decided to look for a new job.
[ترجمه گوگل]من در بلاتکلیفی گیر کرده بودم و تصمیم گرفتم به دنبال یک کار جدید باشم
[ترجمه ترگمان]من گیر کرده بودم و تصمیم گرفتم دنبال یه شغل جدید بگردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. The bike hit a rut and I was pitched onto the road.
[ترجمه گوگل]دوچرخه به شیار خورد و من را به جاده رساندند
[ترجمه ترگمان]موتور به a برخورد کرد و من به سمت جاده حرکت کردم
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His breathing laboured, loud as a stag's in rut.
[ترجمه گوگل]نفس‌هایش به سختی می‌کشید، مثل گوزن نر در شیار
[ترجمه ترگمان]نفسش به اندازه یک گوزن نر مک در حال حرکت بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. His owner is into a living but predictable rut.
[ترجمه گوگل]صاحب او در یک مخروبه زنده اما قابل پیش بینی است
[ترجمه ترگمان]مالک او در یک دست انداز زنده اما قابل پیش بینی قرار دارد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. It was the intent face of female in rut - yet it was also the face of Justine, impersonal with death.
[ترجمه گوگل]این چهره غرض ورزی مونثی بود که در حال فروپاشی بود – با این حال، چهره جاستین نیز بود که با مرگ غیرشخصی بود
[ترجمه ترگمان]چهره مصمم زنان در rut بود - با این حال، چهره جاستین در حال مرگ بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. Rut the Europa took it in its stride, sucking itself to the tarmac and slicing through.
[ترجمه گوگل]Rut the Europa آن را به سرعت گرفت، خود را به آسفالت مکید و از آن عبور کرد
[ترجمه ترگمان]عادت داشت که آن را با قدم های بلند خود را به طرف باند پرواز برساند و آن را پاره کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He's perfectly contented in his little rut.
[ترجمه گوگل]او کاملاً از وضعیت کوچک خود راضی است
[ترجمه ترگمان]کاملا از این rut راضی است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

12. Fighting occurs during the rut as males compete for dominance.
[ترجمه گوگل]مبارزه در طول شیار رخ می دهد زیرا مردان برای تسلط رقابت می کنند
[ترجمه ترگمان]جنگ در طی این دست انداز رخ می دهد که مردان برای تسلط بر آن رقابت می کنند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

13. He was just in a rut; comfortable, but a rut all the same.
[ترجمه گوگل]او فقط در رکود بود راحت است، اما به هر حال یک شیار است
[ترجمه ترگمان]او فقط در a و راحت بود، اما این عادت همیشگی بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

14. It had the face of an elephant in rut, Melanie thought.
[ترجمه گوگل]ملانی فکر کرد که صورت یک فیل در هم ریخته بود
[ترجمه ترگمان]ملانی فکر کرد: چهره یک فیل در rut بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

15. It is the state of being in a rut, just carrying on with something without clear decisions or purpose.
[ترجمه گوگل]این حالتی است که در رکود قرار می گیریم، فقط به انجام کاری بدون تصمیم یا هدف مشخص
[ترجمه ترگمان]این حالت زندگی در دست انداز، حمل چیزی بدون تصمیم و یا هدف مشخص است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

عادت (اسم)
attainment, addiction, wont, acquirement, habit, practice, custom, tradition, use, consuetude, rule, rut, habitude, praxis, folkways

اثر (اسم)
trace, tract, growth, impression, efficacy, effect, sign, affect, result, relic, symptom, scintilla, track, clue, impress, consequence, rut, opus, umbrage, remnant, signature, vestige

گرمی (اسم)
cordiality, heat, stew, zeal, fervor, ardor, mettle, fervency, warmth, glow, zing, rut

خط (اسم)
hand, order, groove, way, road, character, bar, mark, letter, row, line, file, feature, writing, track, script, streak, charter, letter missive, stripe, calligraphy, rut, ruler, ruck, message, legend, fascia, stria, handwriting, penmanship, printmaking, tails

شهوت (اسم)
flesh, lust, carnality, rut, concupiscence

روش (اسم)
rate, style, way, growth, manner, procedure, course, march, system, form, method, how, rut, fashion, habitude, demarche

رد جاده (اسم)
rut

خط شیار (اسم)
rut

خط انداختن (فعل)
groove, hatch, rut

مست شهوت شدن (فعل)
rut

فحل شدن (فعل)
rut

گشن امدن (فعل)
rut

شور پیدا کردن (فعل)
rut

شیار دار کردن (فعل)
groove, indenture, channel, rib, rut, fuller, furrow, gutter, ridge

تخصصی

[عمران و معماری] جای چرخ عمیق روی شوسه - گودی جای چرخ
[زمین شناسی] اثر چرخ

انگلیسی به انگلیسی

• annual period of sexual excitement in some animals (esp. deer); groove, furrow; routine, habitual procedure or course of action
be in a period of sexual excitement (about animals); create furrows, make grooves
a rut is a deep, narrow mark made in the ground by the wheels of vehicles.
if someone is in a rut, they have become fixed in their way of thinking and doing things which makes them feel dissatisfied or prevents them from making progress.
the rut is the period of the year when some animals such as deer are sexually active, and the males fight for leadership of the herd.

پیشنهاد کاربران

In a rut:
زندگی یکنواخت و کسل کننده داشتن
You are in a rut
زندگی یکنواختی داری
یکنواختی بی فایده
ditch, cut, groove
درجا زدن
a habit or pattern of behaviour that has become dull and unproductive but is hard to change.
"the administration was stuck in a rut and was losing its direction"
از آکسفورد
به معنی تکراری هم هست
مثال:
I'm a stock in a Rut
روز هام /زندگیم تکراری شده
چاله، شیار جای چرخ ماشین، دست انداز
بلاتکلیفی
فصل جفت‎گیری، وارد فصل جفت‎گیری شدن، شیار راه
جاده یا راهی که در اثر رفت و آمد زیاد افراد یا ماشین ها به وجود آمده باشه.
MATING
An emotional rut
دست انداز عاطفی
My ailing dog put me in an emotional rut.
عادت قدیمی
دست انداز
شیار
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٥)

بپرس