معنی: ترشرو، فرسوده، پوسیده، زنگ زدهمعانی دیگر: (فلز یا گیاه) زنگ زده، (فلز) زنگار گرفته، (مجازی) از کار افتاده، فاقد تمرین و آمادگی، رنگ و رو رفته، مندرس، (کاشانی) وشگوا، جرقابه، ژنده، (رنگ) قهوه ای مایل به قرمز، زنگارگون، مشتمل بر زنگ، ناشی از زنگ، عبوس
• (1)تعریف: covered with or affected by rust; corroded; working or moving stiffly.
- a rusty old car
[ترجمه گوگل] یک ماشین قدیمی زنگ زده [ترجمه ترگمان] یه ماشین قدیمی زنگ زده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
- a rusty gate
[ترجمه گوگل] دروازه زنگ زده [ترجمه ترگمان] یک دروازه زنگ زده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• (2)تعریف: rust-colored.
• (3)تعریف: impaired or deteriorated by disuse or neglect; out of practice.
- My tennis is a little rusty this spring.
[ترجمه وحید] این بهار تنیس من کمی ضعیف است
|
[ترجمه گوگل] تنیس من در بهار امسال کمی زنگ زده است [ترجمه ترگمان] تنیس من یه خورده از این چشمه زنگ زده [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
جمله های نمونه
1. rusty tank carcasses covered the battlefield
بدنه ی تانک های زنگ زده رزمگاه را پوشانده بود.
2. a rusty black coat
یک پالتوی سیاه مندرس
3. a rusty old bicycle
یک دوچرخه ی قدیمی و زنگ زده
4. to loosen rusty nuts by wrenching
با پیچاندن شدید مهره های زنگ زده را شل کردن
5. the leaves are turning rusty
برگ ها دارند زنگارگون می شوند.
6. water trickled out of the rusty bucket
آب از سطل زنگ زده می چکید.
7. due to lack of exercise, his english has become rusty
انگلیسی او در اثر تمرین کم ضعیف شده است.
8. since i hadn't played chess for years i felt a bit rusty
چون سال ها بود شطرنج بازی نکرده بودم احساس می کردم که کمی کند شده ام.
9. Rusty nodded as though she understood the old woman.
[ترجمه گوگل]رستی سرش را تکان داد انگار که پیرزن را فهمیده است [ترجمه ترگمان]به بیت سرش را تکان داد، انگار که پیرزن را درک کرده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
10. The box was fastened with a rusty wire.
[ترجمه گوگل]جعبه را با سیم زنگ زده بسته شده بود [ترجمه ترگمان]جعبه با سیم زنگ زده بسته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
11. My Italian is a bit rusty these days.
[ترجمه ؟؟] این روز ها غذای ایتالیایی کمی قدیمی شده
|
[ترجمه زهرا] این روز ها زبان ایتالیایی کمی فراموشم شده ( در اثر مدتی تمرین نکردن )
|
[ترجمه گوگل]ایتالیایی من این روزها کمی زنگ زده است [ترجمه ترگمان]این روزها غذای ایتالیایی من کمی زنگ زده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
12. The bike is rusty but usable.
[ترجمه گوگل]دوچرخه زنگ زده اما قابل استفاده است [ترجمه ترگمان]دوچرخه زنگ زده اما قابل استفاده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
13. Tommy's old bicycle was rusty and falling apart.
[ترجمه گوگل]دوچرخه قدیمی تامی زنگ زده بود و از هم می پاشید [ترجمه ترگمان]دوچرخه کهنه تامی زنگ زده و از هم جدا شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
14. Brown water gushed out of the rusty old tap.
[ترجمه گوگل]آب قهوه ای رنگ از شیر آب قدیمی زنگ زده بیرون فوران کرد [ترجمه ترگمان]آب براون از شیر زنگ زده بیرون سرازیر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
15. My French is a bit rusty.
[ترجمه فرزان] زبان فرانسه من کمی فراموشم شده
|
[ترجمه گوگل]فرانسوی من کمی زنگ زده است [ترجمه ترگمان]فرانسوی من کمی زنگ زده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
16. It's time your rusty old bicycle were pensioned off.
[ترجمه گوگل]زمان آن رسیده است که دوچرخه قدیمی زنگ زده شما از کار بیفتد [ترجمه ترگمان]حالا دیگر وقتش است که این دوچرخه کهنه rusty را از کار برکنار کنند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
17. The rusty hinges grated as the gate swung back.
[ترجمه گوگل]لولاهای زنگ زده وقتی دروازه به عقب برگشت [ترجمه ترگمان]در باز شد و لولای زنگ زده، باز شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
18. The soils have a rusty red tint.
[ترجمه گوگل]خاک ها رنگ قرمز زنگ زده ای دارند [ترجمه ترگمان]زمین یک رنگ قرمز زنگ زده دارد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
• covered with rust, oxidized; having a reddish-orange coloring like that of rust; faded, worn out; out of practice, needing a refresher course something that is rusty is affected by rust. if someone's skill or knowledge is rusty, it is not as good as it was before, because they have not used it for a long time; an informal use.
پیشنهاد کاربران
Do you guys mind if i play chess? It's been a little while, so i might be a little rusty. میشه شطرنج بازی!کنم؟ چون یه مدته بازی نکردم ممکنه یه کم ماهرانه بازی نکنم . تیز و بز بازی نکنم .
عقب ماندن یا افتادن، افت کردن، از دست دادن کارایی یا مهارت و یا مثلا حافظه زرنگی قدرت تخصص تبهر تسلط و. . . ، ضعف نشان دادن، تنبل یا کند شدن، کمرنگ شدن مثلا یک مهارت
بی آب و رنگ ، بی رنگ و بو ، رنگ و رو رفته ،
نم کشیده مثلاً : my Japanese is rusty زبان ژاپنی ام نم کشیده.
سواد تحلیل رفته در طول زمان، سواد نم کشیده در اصطلاح
دست و پا شکسته
کند [برای مثال در یادگیری]
بلااستفاده
He looked rusty at his friend's rusty old car and wondered whether it was safe to get into.
if you are rusty, you are not as good at something as you used to be, because you have not practiced it for a long time وقتی که دیگه مثل قبل توی یه چیزی خوب نیستین چون مدت زیادیه تمرینش نکردین! ( معادل فارسی دقیق به ذهنم نرسید واسش. . ) منبع: دیکشنری لانگمن