معنی: ساکن دهشدن، با اخراج تنبیه کردنمعانی دیگر: به دهات رفتن، ییلاق رفتن، زندگی روستایی کردن، در دهات زندگی کردن، روستانشین بودن، (سنگ کاری و بنایی) روستایی نما کردن (با به کاربردن سنگ های ناجور و کم تراشیده و با ایجاد درزهای نابرابر و کج و کوله)، (انگلیس - دانشجو را موقتا از دانشگاه) اخراج کردن، دهاتی کردن، (شخص) روستایی شدن یا کردن
فعل ناگذر ( intransitive verb )حالات: rusticates, rusticating, rusticated
• : تعریف: to settle in the country and lead a rural life.
فعل گذرا ( transitive verb )
• (1)تعریف: to send (someone) to live in the country.
• (2)تعریف: to invest with rustic manners, appearance, or the like.
جمله های نمونه
1. in summertime, we used to rusticate
تابستان ها به دهات می رفتیم.
2. They rusticated in villages off the beaten track for nearly fifteen years.
[ترجمه Mitra] آن ها حدود ۱۵ سال در روستاهای دور افتاده زندگی کردند
|
[ترجمه گوگل]آنها برای نزدیک به پانزده سال در روستاهای خارج از مسیر شکسته زندگی می کردند [ترجمه ترگمان]آن ها حدود ۱۵ سال است که در دهات اطراف جاده مورد ضرب و شتم قرار می گیرند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
3. He rusticated himself so long that he has become an absolute country cousin.
[ترجمه گوگل]او آنقدر خود را روستایی کرد که تبدیل به یک پسر عموی روستایی مطلق شده است [ترجمه ترگمان]خیلی وقت است که خود را به صورت یک پسر عموی بزرگ روستایی درآورده است [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
4. He was once rusticated in Cambridge.
[ترجمه گوگل]او یک بار در کمبریج روستایی شده بود [ترجمه ترگمان]او یک بار در کمبریج دستگیر شد [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
5. Robinson's rusticated gate piers are as grand as anything in York, from where he obviously employed his stonemason.
[ترجمه گوگل]اسکله های دروازه روستایی رابینسون به بزرگی هر چیزی در یورک است، جایی که او آشکارا سنگتراش را از آنجا به کار گرفته است [ترجمه ترگمان]دروازه rusticated رابینسون به اندازه هر چیزی در نیویورک بزرگ است، از جایی که به طور قطع می تواند نجار را استخدام کند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
6. Others were dissatisfied rusticated youth and unemployed urban workers with Red Guard backgrounds.
[ترجمه گوگل]برخی دیگر جوانان روستایی ناراضی و کارگران بیکار شهری با پیشینه گارد سرخ بودند [ترجمه ترگمان]برخی دیگر از جوانان بی کار و بی کار شهری با سابقه نگهبانی قرمز ناراضی بودند [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
7. It was set around a complete quadrangle, and built of rusticated stone.
[ترجمه گوگل]اطراف یک چهار ضلعی کامل قرار داشت و از سنگ روستایی ساخته شده بود [ترجمه ترگمان]دورتادور یک مربع کامل قرار گرفته بود و از سنگ rusticated ساخته شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
8. Perhaps the high water mark of this symbolic effort to rusticate western civilization was the brief and turbulent episode in Berkeley remembered as "People's Park. "
[ترجمه گوگل]شاید نشانه آبی این تلاش نمادین برای روستایی کردن تمدن غرب، قسمت کوتاه و پرتلاطم برکلی بود که از آن به عنوان «پارک مردم» یاد میشد [ترجمه ترگمان]شاید علامت بالای آب این تلاش نمادین برای rusticate تمدن غربی داستان کوتاه و متلاطم بود که در برکلی به عنوان \"پارک خلق\" یاد شده بود [ترجمه شما]ترجمه صحیح تر را بنویسید
مترادف ها
ساکن دهشدن (فعل)
rusticate
با اخراج تنبیه کردن (فعل)
rusticate
انگلیسی به انگلیسی
• live in a country area, lead a rural lifestyle; temporarily suspend from a university (british); cover a wall with roughly-cut stones
پیشنهاد کاربران
✨ از مجموعه لغات GRE ✨ ✍ توضیح: To spend time in the countryside; to banish or send away from society 🌳 🔍 مترادف: Banish ✅ مثال: He decided to rusticate to the countryside after years of living in the bustling city