runround
انگلیسی به انگلیسی
پیشنهاد کاربران
1. **دویدن دور چیزی**: به معنای دویدن به دور یک شیء یا مکان.
- The children ran round the playground
( بچه ها دور زمین بازی دویدند. )
2. **انجام دادن کارهای مختلف**: به معنای مشغول بودن به انجام چندین کار مختلف و رفتن از یک مکان به مکان دیگر
... [مشاهده متن کامل]
- I've been running round all day doing errands
( تمام روز مشغول انجام کارهای مختلف بوده ام. )
3. **دور زدن**: به معنای دور زدن یک مانع یا شیء
- The car ran round the obstacle
( ماشین مانع را دور زد. )
( بچه ها دور زمین بازی دویدند. )
2. **انجام دادن کارهای مختلف**: به معنای مشغول بودن به انجام چندین کار مختلف و رفتن از یک مکان به مکان دیگر
... [مشاهده متن کامل]
( تمام روز مشغول انجام کارهای مختلف بوده ام. )
3. **دور زدن**: به معنای دور زدن یک مانع یا شیء
( ماشین مانع را دور زد. )
چرخیدن، دور زدن ( ماشین )