با دستپاچگی و بدون برنامه این طرف و آن طرف دویدن، سراسیمه و بی هدف کار کردن، گیج و سردرگم بودن، مثل مرغ سرکنده دور خودش چرخیدن - اصطلاح ( Idiom ) He was running around like a headless chicken trying to finish the project on time+ عکس و لینک