runner

/ˈrənər//ˈrʌnə/

معنی: گردنده، ولگرد، دونده، گشتی، ریشه هوایی، افسر پلیس، اداره کننده شغلی
معانی دیگر: (به ویژه برای بانک یا آژانس فروش سهام) پادو، پیام رسان، پیک، قاچاقچی، ماشین چی، به کار اندازنده ی ماشین، متصدی موتور، (فرش) کناره، (در جوراب زنانه) نخ کش، دررفتگی، (گیاه شناسی) ساقه ی رونده، گیاه گسترنده، گیاه پیچنده (plant twining هم می گویند)، (مکانیک - نجاری و غیره) پایراهگاه، پایراهه، رایل، کفشک، (سورتمه و غیره) تیغه (به شکل دو اسکی که به جای چرخ به کار می رود)، (کفش اسکی روی یخ) تیغه، (حلقه ای که دورمیله یا چوب قرار دارد و در امتداد آن حرکت می کند و می توان چیزهایی را به آن وصل کرد مثل حلقه های چوب پرده) حلقه، طوق، (ناودانی که با آن فلز مذاب را به قالب می ریزند) لاوک، ناودانه، گدازه راه، راهگاه، سنگ رویی آسیا، روتاه، تغار، قرقره ی جنبا، ماسوره ی متحرک، فروشنده سیار

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: someone or something that runs, esp. in races.

(2) تعریف: one of the long, narrow strips of metal or other material on which a sled or sleigh glides.
مشابه: blade

(3) تعریف: a groove or support on which a drawer or the like slides or moves.

(4) تعریف: a long, narrow carpet or rug.

(5) تعریف: one engaged in smuggling such items as guns or drugs.

(6) تعریف: a part of a plant that grows along the ground and sends down roots.

(7) تعریف: in baseball, a player who is on base.

جمله های نمونه

1. our runner outdistanced his rival by ten meters
دونده ی ما ده متر از رقیب خود جلو بود.

2. the runner was one lap ahead of the others
دونده یک دور میدان از دیگران جلو بود.

3. a fleet-footed runner
دونده ی تندگام (آهو پای)

4. a long-distance runner
دونده ی دو استقامت

5. a long-distance runner
دونده ی مسابقات استقامت

6. a pinch runner
دونده ی جانشین

7. a speedy runner
یک دونده ی فرز

8. a swift runner
دونده ی تیزپا

9. the fastest runner in the world
سریع ترین دونده ی جهان

10. the first runner streaked to the finish line
دونده ی اول مثل برق به خط پایان مسابقه رسید.

11. the marathon runner dehydrated and fainted
دونده ی ماراتن دچار آب از دست دادگی شد و غش کرد.

12. the youngest runner emerged as the ultimate winner
جوانترین دونده به عنوان برنده ی نهایی سر برافراشت.

13. to time a runner
دونده را سرعت سنجی کردن

14. he stayed with the front runner
شانه به شانه ی دونده ی جلو حرکت می کرد.

15. in the last round the egyptian runner spurted ahead of every one else
در دور آخر دونده ی مصری از همه جلو زد.

16. to close in on the leading runner
کم کردن فاصله ی خود با دونده ی جلویی

17. You need stamina to be a long-distance runner.
[ترجمه گوگل]برای اینکه یک دونده مسافت طولانی باشید به استقامت نیاز دارید
[ترجمه ترگمان]شما به استقامت نیاز دارید تا یک دونده دور از فاصله باشید
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

18. He will be the youngest runner in the race.
[ترجمه گوگل]او جوان ترین دونده در این مسابقه خواهد بود
[ترجمه ترگمان]او جوان ترین دونده در مسابقه خواهد بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

19. The faster runner set the pace.
[ترجمه گوگل]دونده سریعتر سرعت را تعیین می کند
[ترجمه ترگمان]دونده سریع تر آهنگ را تنظیم کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

20. She is a long-distance runner, and she likes to run marathons.
[ترجمه گوگل]او یک دونده مسافت طولانی است و دوست دارد در ماراتن بدود
[ترجمه ترگمان]او یک دونده دور از دور است، و او دوست دارد در دوی ماراتن شرکت کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

21. One runner forged ahead of the others and won the race.
[ترجمه گوگل]یکی از دونده ها جلوتر از بقیه حرکت کرد و برنده مسابقه شد
[ترجمه ترگمان]یکی از دوندگان جلو بقیه را گرفتند و مسابقه را برنده شدند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

22. Brooks was abreast of the leading runner for a few minutes but then fell behind.
[ترجمه گوگل]بروکس برای دقایقی با دونده پیشرو همراه بود اما پس از آن عقب افتاد
[ترجمه ترگمان]بروکس برای چند دقیقه در کنار دونده پیشتاز بود، اما بعد عقب افتاد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

23. He is currently the front runner for the Democratic Party presidential nomination.
[ترجمه گوگل]او در حال حاضر نامزد اصلی نامزدی حزب دموکرات برای ریاست جمهوری است
[ترجمه ترگمان]او در حال حاضر پیشتاز انتخابات ریاست جمهوری حزب دموکرات است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

24. He raced with that runner for a prize.
[ترجمه گوگل]او برای دریافت جایزه با آن دونده مسابقه داد
[ترجمه ترگمان]او با آن دونده برای دریافت جایزه رقابت کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

گردنده (اسم)
wheeler, runner

ولگرد (اسم)
stray, loafer, blackguard, tramp, vagabond, hooligan, rambler, gangrene, footer, straggler, larrikin, roamer, runner, prowler, swinger

دونده (اسم)
runner

گشتی (اسم)
patrol, patrolman, runner

ریشه هوایی (اسم)
runner

افسر پلیس (اسم)
runner

اداره کننده شغلی (اسم)
runner

تخصصی

[زمین شناسی] چرخ دوار، چرخشگر
[نساجی] ماشین بوبین پیچی از کلاف - نوعی پارچه توری
[ریاضیات] مجرای اصلی، پای راهگاه
[پلیمر] راهگاه

انگلیسی به انگلیسی

• one who runs; candidate, competitor (in a race or election); messenger; smuggler; climbing plant; device on which a mechanism glides or moves; long narrow carpet; player on base (baseball)
a runner is a person who runs, especially for sport or pleasure.
a drugs runner or gun runner is someone who illegally takes drugs or guns into a country.
runners are thin strips of wood or metal underneath something which help it to move smoothly.

پیشنهاد کاربران

A runner is someone who transports drugs from one location to another, typically on behalf of a drug dealer. They are responsible for the physical delivery of drugs and are often used to minimize the risk to the dealer.
...
[مشاهده متن کامل]

کسی که مواد مخدر را از یک مکان به مکان دیگر حمل می کند، معمولاً از طرف یک فروشنده مواد مخدر.
آنها مسئول تحویل فیزیکی مواد هستند و اغلب با هدف به حداقل رساندن خطر برای فروشنده مواد/dealer استفاده می شوند.
اصطلاحاً به آنها، حمال مواد یا کوله کش مواد یا پیک می گویند.
مثال؛
For instance, a drug dealer might say, “I need a runner to deliver this package to a customer. ”
In a discussion about drug trafficking, someone might mention, “Runners play a crucial role in the distribution network. ”
A person talking about the risks of drug dealing might warn, “Runners are often targeted by law enforcement. ”

لولا
مثل لولای در
در استرالیا به معنای کفش هست . کتونی یا دمپایی
ساقی مواد
دونده
runner ( سینما و تلویزیون ) ==واژه بیگانه: runner 1واژه مصوب: امربَرتعریف: فردی که دستیار دفتر تولید است و در دفتر و همچنین سر صحنۀ فیلم برداری کارهای مختلفی انجام می دهد==runner ( مهندسی مواد و متالورژی ) ==واژه بیگانه: runner 2واژه مصوب: راهبارتعریف: بخش اصلی مجرای حرکت مذاب که راهگاه را به راهباره متصل می کند==runner ( حمل‏ونقل دریایی ) ==واژه بیگانه: runnerواژه مصوب: کشنده 1تعریف: ← کشندة بار==runner ( حمل‏ونقل دریایی ) ==واژه بیگانه: runnerواژه مصوب: کشنده 1تعریف: ← کشندة بار==runner ( عمومی )
...
[مشاهده متن کامل]

واژه مصوب: نواره
تعریف: نوار پارچه ای پهن و بلندی که برای تزیین یا محافظت در وسط میز یا بر روی تخت پهن می کنند

رانر. پارچه های درازی مثل سفره
راهگاه تزریق
تحصیل دار
قاصد، پیام رسان، پیک
[در ترکیب]
- ران ، - باز
برای نمونه معنیِ kite runner میشود بادبادک ران یا بادبادک باز
کمان:
He trod with his toe upon the runner of the cane - backed rocking chair
با انگشتان پا روی کمان صندلی لق لقوی خیزرانی می زد ( رگتایم ترجمه نجف دریابندری )
تقسیم کننده غذا ( در رستوران بویژه در سالن مهمانی ) ، تنظیم گر غذا
اجرا کننده
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١٤)

بپرس