runaway

پیشنهاد کاربران

به معنی فرار کردن. مترادف : escape
لگام گسیخته
لجام گسیخته
لجام گسیخته
باند پرواز
افسار گسیخته
فراری
raunaway بدو فرار کن
به عنوان صفت = خارج از کنترل
completely out of control
“runaway inflation”
[adj] happening very easily or quickly, and not able to be controlled
ترمز بریده
فرار کردن
مشاهده ادامه پیشنهادها (١٠ از ١١)

بپرس