runabout

/ˈrənəˌbɑːwt//ˈrənəˌbɑːwt/

معنی: اواره، سرگردان، اوباش، اتومبیل سبک، سر گردان، تکاپو کردن
معانی دیگر: پادو، دائم در تلاش، بی قرار، کالسکه ی سبک و روباز

بررسی کلمه

اسم ( noun )
(1) تعریف: a small, light vehicle, such as a roadster, motorboat, or light airplane.

(2) تعریف: one who roves or wanders about.

جمله های نمونه

1. The war prevented this flight and instead the Stratoliner was to become his executive run-about and was fitted with a sumptuous interior.
[ترجمه گوگل]جنگ مانع از این پرواز شد و در عوض استراتولینر قرار بود به فرودگاه اجرایی او تبدیل شود و با یک فضای داخلی مجلل مجهز شد
[ترجمه ترگمان]جنگ از این پرواز ممانعت به عمل آورد و به جای آن، Stratoliner برای تبدیل شدن به مقام اجرایی او بود - و با یک کشور مجلل و مجلل تجهیز شده بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

2. Jak, 4 of Middleton-St-George, Darlington, bought his runabout machine for a couple of hundred pounds.
[ترجمه گوگل]جک، 4 ساله از میدلتون-سنت جورج، دارلینگتون، دستگاه فرار خود را به قیمت چند صد پوند خرید
[ترجمه ترگمان]Jak، ۴ نفر از میدلتون - سنت جورج، Darlington، ماشین runabout را به مبلغ دویست پوند خریداری کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

3. Special all-day Purbeck Line runabout tickets are available during the weekend at £5 for adults and just £ 50 for children.
[ترجمه گوگل]بلیت‌های ویژه همه‌روزه Purbeck Line در آخر هفته با قیمت ۵ پوند برای بزرگسالان و فقط ۵۰ پوند برای کودکان در دسترس هستند
[ترجمه ترگمان]بلیط های all لاین مخصوص تمام روز در طول تعطیلات آخر هفته در ۵ پوند برای بزرگسالان و فقط ۵۰ پوند برای کودکان در دسترس هستند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

4. But nose to bumper she followed Lucy's city runabout and it was fine.
[ترجمه گوگل]اما او فرار از شهر لوسی را دنبال کرد و خوب بود
[ترجمه ترگمان]اما بینی به سپر، شهر لوسی را دنبال کرد و خیلی هم خوب بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

5. The steam driven Runabout had been in the same family for 81 years before Friday's sale.
[ترجمه گوگل]Runabout با بخار به مدت 81 سال قبل از فروش روز جمعه در یک خانواده بود
[ترجمه ترگمان]ماشین بخار driven به مدت ۸۱ سال پیش از فروش جمعه در یک خانواده بوده است
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

6. Among the show's highlights was the appearance of Ransom Eli Olds' prototype for a new model known as the "runabout. "
[ترجمه گوگل]از جمله نکات برجسته این نمایشگاه، ظهور نمونه اولیه Ransom Eli Olds برای مدل جدیدی بود که به نام "runabout" شناخته می شود
[ترجمه ترگمان]در میان هایلایت ها، ظاهر نمونه اولیه Ransom الی Olds برای یک مدل جدید شناخته شده به نام \"runabout\" بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

7. His runabout, also known as the Curved Dash, was the world's first mass-produced car.
[ترجمه گوگل]فرار او که به نام داش خمیده نیز شناخته می شود، اولین خودروی تولید انبوه جهان بود
[ترجمه ترگمان]runabout او که به نام نقطه منحنی نیز شناخته می شود اولین ماشین تولید انبوه جهان بود
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

8. Soon Honeycutt was easing his green aluminum runabout away from the Lynch dock. . .
[ترجمه گوگل]به زودی هانی کات داشت فرار آلومینیومی سبز رنگ خود را از اسکله لینچ کاهش می داد
[ترجمه ترگمان]به زودی Honeycutt aluminum سبزش را از جایگاه لینچ پاک کرد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

9. Funny that an innocuous runabout could stir such feelings of derision.
[ترجمه گوگل]خنده دار است که یک فرار بی خطر می تواند چنین احساسات تمسخر را برانگیزد
[ترجمه ترگمان]خنده دار بود که آدم innocuous می تواند چنین احساساتی را در خود ایجاد کند
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

10. They will train again on Thursday, in private, and then have a public runabout at Rubislaw on Friday.
[ترجمه گوگل]آنها روز پنجشنبه دوباره تمرین خواهند کرد، به صورت خصوصی، و سپس در روز جمعه در روبیسلاو یک حرکت عمومی خواهند داشت
[ترجمه ترگمان]آن ها روز پنجشنبه به طور خصوصی دوباره آموزش خواهند دید و سپس روز جمعه در Rubislaw یک runabout عمومی خواهند داشت
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

11. He hung up the receiver and called for his runabout.
[ترجمه گوگل]گیرنده را قطع کرد و خواست که فرار کند
[ترجمه ترگمان]گوشی تلفن را قطع کرد و او را صدا زد
[ترجمه شما] ترجمه صحیح تر را بنویسید

مترادف ها

اواره (اسم)
runabout, gadabout, tramp, wanderer, straggler, immigrant, straggle

سرگردان (اسم)
runabout, gadabout, displaced person, wanderer, vagrant

اوباش (اسم)
runabout, hood, picaroon, hoodlum, vagrant, gangster, plug-ugly

اتومبیل سبک (اسم)
runabout

سرگردان (صفت)
astray, adrift, erratic, stray, wandering, runabout, homeless, errant, gadabout, helpless, vagrant

تکاپو کردن (فعل)
scour, bustle, run about

انگلیسی به انگلیسی

• small motorboat; small car or other vehicle; wanderer, vagabond, drifter
a runabout is a small car used mainly for short journeys; an informal word.

پیشنهاد کاربران

اتومبیا رو باز سبک بدون درب و پنجره
سرگردان بودن
چرخیدن
اینور اونور رفتن

بپرس