run yourself ragged

پیشنهاد کاربران

🔹 معادل فارسی: خودت رو فرسوده کردن – از پا افتادن – جون کندن – بی وقفه تلاش کردن تا خسته شدن
🔹 مترادف ها:
exhaust yourself – wear yourself out – burn out – push too hard – stretch thin
🔹 مثال ها:
...
[مشاهده متن کامل]

I ran myself ragged preparing for the exam.
برای امتحان اون قدر تلاش کردم که از پا افتادم.
Don’t run yourself ragged—take a break.
خودت رو فرسوده نکن—یه استراحت بگیر.
She runs herself ragged every holiday trying to please everyone.
هر تعطیلات خودش رو فرسوده می کنه تا همه رو راضی نگه داره.