run to ground

پیشنهاد کاربران

کشف کردن، پیدا کردن ( run sth/sb to ground )
The journalist finally ran the truth to ground.
خبرنگار بالاخره حقیقت رو کشف کرد.
The police ran the suspect to ground after a week of searching
پلیس بعد از یک هفته جست وجو، مظنون رو پیدا کرد.
همه جا را گشتن تا پیدا کردن
پیدا کردن چیزی بعد از جستجوی زیاد
همه جا رو پا زدن
بعد از کلی گشتن جای کسی یا چیزی را پیدا کردن