run out of language

پیشنهاد کاربران

🔸 معادل فارسی:
زبان کم آوردن / واژه کم آوردن / ناتوانی در بیان
در زبان محاوره ای:
زبونم بند اومد، دیگه نمی دونم چی بگم، واژه هام ته کشیدن
________________________________________
🔸 تعریف ها:
...
[مشاهده متن کامل]

1. ** ( روانی – احساسی ) :**
وضعیتی که فرد در آن نمی تواند احساسات، افکار، یا تجربه ای را با واژه ها بیان کند—نوعی ناتوانی زبانی در لحظه ی اوج یا بحران
مثال: *I ran out of language when I saw the devastation. *
وقتی ویرانی رو دیدم، زبانم بند اومد.
2. ** ( ادبی – استعاری ) :**
در متون شاعرانه یا فلسفی، برای اشاره به محدودیت زبان در برابر تجربه های عمیق، پیچیده، یا غیرقابل بیان
مثال: *Love makes us run out of language. *
عشق باعث می شه واژه هامون ته بکشه.
3. ** ( فرهنگی – هویتی ) :**
در زمینه ی مهاجرت، دوفرهنگی بودن، یا بحران هویتی، ممکنه فرد احساس کنه زبان مادری یا زبان دومش برای بیان کافی نیست
مثال: *Between two tongues, I’ve run out of language. *
بین دو زبان، دیگه واژه ای برام نمونده.
________________________________________
🔸 مترادف ها:
be speechless – lose words – be at a loss – fall silent – hit a wall